سلیمی جرونی : شیرین و فرهاد
بخش ۱۳ - نمودن شاپور خود را به شیرین و روانه ساختن او را به طرف مداین
چو شاپور این چنین نیرنگ بر ساخت محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۳
زآب دو دیده گل کنم خاک در سرای او فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۵
من مست میپرستم، من رند باده نوشم امیر پازواری : ششبیتیها
شمارهٔ ۳
اَمیرْ گِنِهْ:ای پٰاکِهْ طَلْعَتْ مِهْ گُوُهِرْ! سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲
ای آنکه تو طالب خدایی به خود آ سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶
با طبع لطیف از در لطف در آ عبدالقادر گیلانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۳ - مکن از خواب بیدارم
بخواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۹
منم از مهر به غم خوردنت ای یار حریص کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۲
آهم ز سرکشی بتلاش اثر نرفت ملا احمد نراقی : باب چهارم
دروغهای حرامی که مردم در آنها سهل انگارند
و از جمله دروغهایی که مردم آن را سهل می دانند و در واقع حرام است، آن است که کسی وارد شود بر دیگری که مشغول اکل «خوردن» باشد و او را تکلیف به خوردن طعام و او گرسنه باشد و بگوید: اشتها ندارم «بدون غرض صحیح شرعی مثل آنکه آن طعام را حرام داند». محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۴
گوش کردن سخنان تو غلط بود غلط سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳
با آنکه دو چشم شوخ او عربده جوست اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ازن فکر فلک پیما چه حاصل؟
ازن فکر فلک پیما چه حاصل؟ عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۶۶
خواجه احمد غزالی قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ گوید در سوانح: معشوق با عاشق گفت بیا تو من باش گفت اگر من تو گردم آنگاه معشوق در باید و در عاشق نیفزاید و چون تو من گردی در معشوق افزاید همه معشوق بود و عاشق نه، همه ناز بود و نیاز نه، همه یافت بود و دربایست نه، همه توانگری بود و قلت نه، همه عزت بودو ذلت نه. درین معنی درویش گوید: محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۴
ای به ستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۷۵
در عشق و غلبات آن عاشق باشرف و قدرتر است که معشوق، زیرا که اسم معشوق در عشق عاریت است و اسم عاشق حقیقی است و بحقیقت معشوق را نه سود است و نه زیان و اگر او را وقتی بعاشق میلی پدید آید و آن میل مفرط شود و نشانه کار گردد در آن حال از مرتبۀ معشوقی بدرجۀ عاشقی آید و آن هم از وی ساقط شود و آنچه پیش از وجود خلائق اسم محیی او پدید آمد یُحبُّهم برای اینست تا تبدل و تغیر در اوصاف و ذات قدیم گفته نشود و توهم آن نبود که از مرتبۀ معشوق بدرجه عاشقی آید و این سری بزرگ است: جمالالدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
یکروز بکوی ما آخر گذرت افتد فیض کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰
از لذت عیش اینجهان سرد شدم فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید
چه فسون ساختند و باز چه رنگ محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۶
ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز
بخش ۱۳ - نمودن شاپور خود را به شیرین و روانه ساختن او را به طرف مداین
چو شاپور این چنین نیرنگ بر ساخت محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۱۳
زآب دو دیده گل کنم خاک در سرای او فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۵
من مست میپرستم، من رند باده نوشم امیر پازواری : ششبیتیها
شمارهٔ ۳
اَمیرْ گِنِهْ:ای پٰاکِهْ طَلْعَتْ مِهْ گُوُهِرْ! سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲
ای آنکه تو طالب خدایی به خود آ سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶
با طبع لطیف از در لطف در آ عبدالقادر گیلانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۳ - مکن از خواب بیدارم
بخواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۹
منم از مهر به غم خوردنت ای یار حریص کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۲
آهم ز سرکشی بتلاش اثر نرفت ملا احمد نراقی : باب چهارم
دروغهای حرامی که مردم در آنها سهل انگارند
و از جمله دروغهایی که مردم آن را سهل می دانند و در واقع حرام است، آن است که کسی وارد شود بر دیگری که مشغول اکل «خوردن» باشد و او را تکلیف به خوردن طعام و او گرسنه باشد و بگوید: اشتها ندارم «بدون غرض صحیح شرعی مثل آنکه آن طعام را حرام داند». محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۴
گوش کردن سخنان تو غلط بود غلط سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳
با آنکه دو چشم شوخ او عربده جوست اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ازن فکر فلک پیما چه حاصل؟
ازن فکر فلک پیما چه حاصل؟ عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۶۶
خواجه احمد غزالی قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ گوید در سوانح: معشوق با عاشق گفت بیا تو من باش گفت اگر من تو گردم آنگاه معشوق در باید و در عاشق نیفزاید و چون تو من گردی در معشوق افزاید همه معشوق بود و عاشق نه، همه ناز بود و نیاز نه، همه یافت بود و دربایست نه، همه توانگری بود و قلت نه، همه عزت بودو ذلت نه. درین معنی درویش گوید: محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۴
ای به ستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش عینالقضات همدانی : لوایح
فصل ۱۷۵
در عشق و غلبات آن عاشق باشرف و قدرتر است که معشوق، زیرا که اسم معشوق در عشق عاریت است و اسم عاشق حقیقی است و بحقیقت معشوق را نه سود است و نه زیان و اگر او را وقتی بعاشق میلی پدید آید و آن میل مفرط شود و نشانه کار گردد در آن حال از مرتبۀ معشوقی بدرجۀ عاشقی آید و آن هم از وی ساقط شود و آنچه پیش از وجود خلائق اسم محیی او پدید آمد یُحبُّهم برای اینست تا تبدل و تغیر در اوصاف و ذات قدیم گفته نشود و توهم آن نبود که از مرتبۀ معشوق بدرجه عاشقی آید و این سری بزرگ است: جمالالدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
یکروز بکوی ما آخر گذرت افتد فیض کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰
از لذت عیش اینجهان سرد شدم فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید
چه فسون ساختند و باز چه رنگ محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۶
ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز