جامی : سلامان و ابسال
بخش ۲۰ - بازماندن سلامان از ابسال و زاری کردن بر دوری وی
باشد اندر دار و گیر روز و شب قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۳
رسد گر بر لبم جان، چون رسی، ناچار برگردد ترکی شیرازی : فصل دوم - مدیحهسراییها
شمارهٔ ۲۴ - خصال حسن
زهی زنور جمالت جهان جان روشن شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۸۸
علماء رسوم می بینم خواجه نصیرالدین طوسی : قسم اول در مبادی
فصل چهارم
اجسام طبیعی از آن روی که جسم اند با یکدیگر متساوی اند در رتبت، و یکی را بر دیگری فضیلتی و شرفی نیست، چه یک حد معنوی همه را شامل است ویک صورت جنسی هیولای اولای جمله را مقوم، و اختلاف اول که در ایشان ظاهر می شود، تا ایشان را متنوع می کند به انواع عناصر و غیر آن، مقتضی تباینی که موجب شرف بعضی بود بر بعضی نیست، بلکه هنوز در معرض تکافی در رتبت و تساوی در قوت اند. و چون میان عناصر امتزاج و اختلاط پدید می آید و به قدر قرب مرکب به اعتدال حقیقی، که آن وحدت معنویست، اثر مبادی و صور شریفه قبول می کنند ترتب و تباین در ایشان ظاهر می شود. پس آنچه از جمادات ماده او قبول صور را مطاوع تر است از جهت اعتدال مزاج شریفتر است از دیگران، و آن شرف را مراتب بسیار و مدارج بیشمار است تا به حدی رسد که مرکب را قوت قبول نفس نباتی حاصل آید. پس بدان نفس مشرف شود، و در او چند خاصیت بزرگ چون اغتذا و نمو و جذب ملایم و نفض غیر ملایم ظاهر شود، و این قوتها نیز در او متفاوت افتد به حسب تفاوت استعداد. آنچه به افق جمادات نزدیکتر باشد مانند مرجان بود که به معادن بهتر ماند. و ازو گذشته مانند گیاههایی که بی بذر و زرعی، به مجرد امتزاج عناصر و طلوع آفتاب و هبوب ریاح، بروید و در او قوت بقای شخص زمانی دراز و تبقیه نوع نبود. پس هم بر این نسق فضیلت، بر نسبتی محفوظ، می افزاید تا به گیاههای تخم دار و درختان میوه دار رسد، که در ایشان قوت بقای شخص و تبقیه نوع به حد کمال باشد، و در بعضی که شریفتر باشد اشخاص ذکور که مبادی صور موالید باشند از اشخاص اناث که مبادی مواد باشند متمیز شود، و همچنین تا به درخت خرما رسد که به چند خاصیت از خواص حیوانات مخصوص است، و آن آنست که در بنیت او جزوی معین شده است که حرارت غریزی در او بیشتر باشد، به مثابت دل دیگر حیوانات را، تا اغصان و فروع از او روید، چنانکه شرائین از دل، و در لقاح و گشن دادن و بار گرفتن و مشابهت بوی آنچه بدان باز گیرد به بوی نطفه حیوانات مانند دیگر جانورانست، و آنکه چون سرش ببرند یا آفتی به دلش رسد یا در آب غرقه شود خشک شود هم شبیه است به بعضی از ایشان. و بعضی اصحاب فلاحت خاصیتی دیگر یاد کرده اند درخت خرما را از همه عجب تر، و آن آنست که درختی باشد که میل می کند به درختی تا بار نمی گیرد از گشن هیچ درختی دیگر جز از گشن آن درخت، و این خاصیت نزدیکست به خاصیت الفت و عشق که در دیگر حیواناتست. بر جمله امثال این خواص بسیار است در این درخت، و او را یک چیز بیش نمانده است تا به حیوان رسد و آن انقلاع است از زمین و حرکت در طلب غذا. و آنچه در اخبار نبوی علیه السلام آمده است از آنجاست، که درخت خرما را عمه نوع انسان خوانده است، آنجا که گفته است اکرموا عمتکم النخله فانها خلقت من بقیه طین آدم همانا که اشارت بدین معانی باشد. فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۸
نه مژگانست کز خونابه دل لاله گون کردم عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۸
گل گفت: که با گلابگر هر سحری عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۶
هر دم که دلم به فکر در کار آید صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۷۰
به درویش از تهیدستی گوارا مرگ می گردد طغرل احراری : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۷
تا نزاکت زان خرام قد دلجو می چکد فیاض لاهیجی : قصاید
شمارهٔ ۹ - در منقبت امیرالمومنین علی (ع)
شهید عشق تو آید به یاد جانش و لرزد اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۲۲
خوش آنکه دل زغم هجر بر کناری بود سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۸ - در بیان آنکه حق تعالی دو دریا آفریده است یکی از نور و یکی از ظلمت و برزخ معنوی میان آن دو دریا کشیده است که آمیختنشان بهمدیگر ممکن نیست همچون آب و روغن که در یک قندیل باشند و بهم نیامیزند مدد اهل تقوی و انبیاء و اولیاء و ملائکه از آن دریای نور است و مدد مشرکان و شیاطین و نفوس بدان از دریای ظلمت است که بهم چفسیدهاند و نمیآمیزند که مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان.
بشنو این را ز نص ای دانا سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح وزیر
ای صاحبی که بروز را صدر و سر توئی رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف
۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً ثمود ایدر نام قبیله است و ایشان را عاد آخر گویند، که از پس عاد اول درآمدند، و جد ایشان ثمود بن عاد بن ارم بن سام بن نوح بود، و هو اخو جدیس، در عصر خویش جهانداران بودند ازین طاغیان و متمردان و جبّاران. بت پرستیدند و بازار کفر برساختند، و آن را تعظیم نهادند، و بآیات و وحدانیت اللَّه جلّ جلاله کافر گشتند، تا رب العالمین هم از نسب و قوم ایشان بایشان پیغامبر فرستاد، و ایشان را بدین اسلام و ملت حق، و عبادت اللَّه دعوت کرد. رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۷
منم که مهرهٔ بخت مرا گشادی نیست نهج البلاغه : نامه ها
سفارش به مخنف بن سليم مأمور جمع آوری زکات
<strong> و من عهد له عليهالسلام إلى بعض عماله و قد بعثه على الصدقة </strong> جامی : لیلی و مجنون
بخش ۱۹ - غمازی کردن غمازان پیش لیلی که مجنون عهد دیگر کرده است و دختر عم را به عقد نکاح درآورده است
کی پرده عاشقی شود ساز بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۳۳
نگفتم دل مکن اینقدر غارت امامی هروی : اشعار دیگر
شمارهٔ ۱۳
فروغ دیده ی معنی شهاب دولت و دنیا
بخش ۲۰ - بازماندن سلامان از ابسال و زاری کردن بر دوری وی
باشد اندر دار و گیر روز و شب قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۳
رسد گر بر لبم جان، چون رسی، ناچار برگردد ترکی شیرازی : فصل دوم - مدیحهسراییها
شمارهٔ ۲۴ - خصال حسن
زهی زنور جمالت جهان جان روشن شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۸۸
علماء رسوم می بینم خواجه نصیرالدین طوسی : قسم اول در مبادی
فصل چهارم
اجسام طبیعی از آن روی که جسم اند با یکدیگر متساوی اند در رتبت، و یکی را بر دیگری فضیلتی و شرفی نیست، چه یک حد معنوی همه را شامل است ویک صورت جنسی هیولای اولای جمله را مقوم، و اختلاف اول که در ایشان ظاهر می شود، تا ایشان را متنوع می کند به انواع عناصر و غیر آن، مقتضی تباینی که موجب شرف بعضی بود بر بعضی نیست، بلکه هنوز در معرض تکافی در رتبت و تساوی در قوت اند. و چون میان عناصر امتزاج و اختلاط پدید می آید و به قدر قرب مرکب به اعتدال حقیقی، که آن وحدت معنویست، اثر مبادی و صور شریفه قبول می کنند ترتب و تباین در ایشان ظاهر می شود. پس آنچه از جمادات ماده او قبول صور را مطاوع تر است از جهت اعتدال مزاج شریفتر است از دیگران، و آن شرف را مراتب بسیار و مدارج بیشمار است تا به حدی رسد که مرکب را قوت قبول نفس نباتی حاصل آید. پس بدان نفس مشرف شود، و در او چند خاصیت بزرگ چون اغتذا و نمو و جذب ملایم و نفض غیر ملایم ظاهر شود، و این قوتها نیز در او متفاوت افتد به حسب تفاوت استعداد. آنچه به افق جمادات نزدیکتر باشد مانند مرجان بود که به معادن بهتر ماند. و ازو گذشته مانند گیاههایی که بی بذر و زرعی، به مجرد امتزاج عناصر و طلوع آفتاب و هبوب ریاح، بروید و در او قوت بقای شخص زمانی دراز و تبقیه نوع نبود. پس هم بر این نسق فضیلت، بر نسبتی محفوظ، می افزاید تا به گیاههای تخم دار و درختان میوه دار رسد، که در ایشان قوت بقای شخص و تبقیه نوع به حد کمال باشد، و در بعضی که شریفتر باشد اشخاص ذکور که مبادی صور موالید باشند از اشخاص اناث که مبادی مواد باشند متمیز شود، و همچنین تا به درخت خرما رسد که به چند خاصیت از خواص حیوانات مخصوص است، و آن آنست که در بنیت او جزوی معین شده است که حرارت غریزی در او بیشتر باشد، به مثابت دل دیگر حیوانات را، تا اغصان و فروع از او روید، چنانکه شرائین از دل، و در لقاح و گشن دادن و بار گرفتن و مشابهت بوی آنچه بدان باز گیرد به بوی نطفه حیوانات مانند دیگر جانورانست، و آنکه چون سرش ببرند یا آفتی به دلش رسد یا در آب غرقه شود خشک شود هم شبیه است به بعضی از ایشان. و بعضی اصحاب فلاحت خاصیتی دیگر یاد کرده اند درخت خرما را از همه عجب تر، و آن آنست که درختی باشد که میل می کند به درختی تا بار نمی گیرد از گشن هیچ درختی دیگر جز از گشن آن درخت، و این خاصیت نزدیکست به خاصیت الفت و عشق که در دیگر حیواناتست. بر جمله امثال این خواص بسیار است در این درخت، و او را یک چیز بیش نمانده است تا به حیوان رسد و آن انقلاع است از زمین و حرکت در طلب غذا. و آنچه در اخبار نبوی علیه السلام آمده است از آنجاست، که درخت خرما را عمه نوع انسان خوانده است، آنجا که گفته است اکرموا عمتکم النخله فانها خلقت من بقیه طین آدم همانا که اشارت بدین معانی باشد. فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۸
نه مژگانست کز خونابه دل لاله گون کردم عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۸
گل گفت: که با گلابگر هر سحری عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۶
هر دم که دلم به فکر در کار آید صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۷۰
به درویش از تهیدستی گوارا مرگ می گردد طغرل احراری : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۷
تا نزاکت زان خرام قد دلجو می چکد فیاض لاهیجی : قصاید
شمارهٔ ۹ - در منقبت امیرالمومنین علی (ع)
شهید عشق تو آید به یاد جانش و لرزد اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۲۲
خوش آنکه دل زغم هجر بر کناری بود سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۸ - در بیان آنکه حق تعالی دو دریا آفریده است یکی از نور و یکی از ظلمت و برزخ معنوی میان آن دو دریا کشیده است که آمیختنشان بهمدیگر ممکن نیست همچون آب و روغن که در یک قندیل باشند و بهم نیامیزند مدد اهل تقوی و انبیاء و اولیاء و ملائکه از آن دریای نور است و مدد مشرکان و شیاطین و نفوس بدان از دریای ظلمت است که بهم چفسیدهاند و نمیآمیزند که مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان.
بشنو این را ز نص ای دانا سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح وزیر
ای صاحبی که بروز را صدر و سر توئی رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف
۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً ثمود ایدر نام قبیله است و ایشان را عاد آخر گویند، که از پس عاد اول درآمدند، و جد ایشان ثمود بن عاد بن ارم بن سام بن نوح بود، و هو اخو جدیس، در عصر خویش جهانداران بودند ازین طاغیان و متمردان و جبّاران. بت پرستیدند و بازار کفر برساختند، و آن را تعظیم نهادند، و بآیات و وحدانیت اللَّه جلّ جلاله کافر گشتند، تا رب العالمین هم از نسب و قوم ایشان بایشان پیغامبر فرستاد، و ایشان را بدین اسلام و ملت حق، و عبادت اللَّه دعوت کرد. رفیق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۷
منم که مهرهٔ بخت مرا گشادی نیست نهج البلاغه : نامه ها
سفارش به مخنف بن سليم مأمور جمع آوری زکات
<strong> و من عهد له عليهالسلام إلى بعض عماله و قد بعثه على الصدقة </strong> جامی : لیلی و مجنون
بخش ۱۹ - غمازی کردن غمازان پیش لیلی که مجنون عهد دیگر کرده است و دختر عم را به عقد نکاح درآورده است
کی پرده عاشقی شود ساز بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۳۳
نگفتم دل مکن اینقدر غارت امامی هروی : اشعار دیگر
شمارهٔ ۱۳
فروغ دیده ی معنی شهاب دولت و دنیا