سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶
ای سایه سنبلت سمن پرورده،
سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۳۷
گفت حکیمی که مفرح بود
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۳۷ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ و از مردمان کسست مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ که خویشتن را مى خرد و دنیا مى‏فروشد ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ اسلام را و جستن خشنودى خداى را وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ و اللَّه سخت مهربان بخشاینده است بر رهیکان.
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۸
ای باده،کدام دایگان پروردت
وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۲۹۱
انجام حسن او شد پایان عشق من هم
صامت بروجردی : کتاب الروایات و المصائب
شمارهٔ ۳۷ - در بیان شهادت جناب حر(ع)
روز عاشورا چو حر نامدار
رشیدالدین میبدی : ۸- سورة الانفال- مدنیة
۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا... الایة. مرگ چهار قسم است: (مرگ اهانت و لعنت، و مرگ حسرت و مصیبت، و مرگ تحفة و کرامت، و مرگ خلعت و مشاهدت). مرگ لعنت مرگ کافران است، حسرت مرگ عاصیان است، و مرگ کرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است. مرگ لعنت را گفت: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا....جایى دیگر گفت: وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ. یا سید، اگر بینى تو آن کافران را در آن سکرات مرگ، و آن زخم و ضرب فریشتگان عذاب که از سیاست و هیبت و نهیب ایشان آسمان و زمین میلرزد، آن کافر در میان دود و آتش و بوى ناخوش گرفتار شده و ضربت ملک و قطیعت ملک بر دل آمده، اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر بزارد نداء لا بشرى آید، گرد نوایست بر رویش نشسته و آتش قطیعت در جان افتاده و دوزخ پر زفیر کرده و ملک از وى بیزار گشته، زینهار از قهر قطیعت، زینهار از داغ فرقت. اما مرگ حسرت مرگ عاصیان است که روزگار را بغفلت بسر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده، ناگاه در قبض ملک الموت اوفتاده و در سکرات مرگ گرفتار شده. از یک سوى فریشته رحمت بیند شرمش آید که خیرها کم کرده از دیگر سوى فریشته عذاب بیند بترسد از آنکه بدها و زشتها کرده، آن بنده عاصى بیچاره میان مانده و چشم بر غیب نهاده، تا خود چه آید، از غیب کرامت آید یا اهانت! فضل بیند یا عدل! پس فریشتگان طاعت و معصیت بر وى عرضه کنند، طاعت اندک، بى‏حرمتى گزاف، کارى فراوان حسرتش بر حسرت بیفزاید و معصیت بر معصیت! پس آن اعمال وى طاعت اندک و معصیت فراوان هر دو مهر کنند و بگردن وى اندر آویزند، در نعش هم چنان و در لحد هم چنان، و بقیامت هم چنان، چنان که رب العزه گفت: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ. سه دیگر مرگ تحفه و کرامت است مؤمنان را و نیک مردان را، فریشتگان رحمت بصد هزاران لطف و کرامت و رفق و راحت و بشرى و بشارت، قبض روح پاک ایشان میکنند و بالطاف و کرم و نواخت بى‏نهایت بشارت میدهند، که سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. و مصطفى ص گفت‏ تحفة المؤمن الموت. عطاء مؤمن مرگ است، زیرا که حجاب مؤمن از حق نفس اوست، و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هیچ عطاى و تحفه بدان نرسد که راه دوست بریشان گشاده گردد و حجابها برداشته شود.
سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۱۵
عروس چمن راست زیور شکوفه
سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۳
رسولا، خدا را به جایی که دانی
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۴۶
کی سری بردم به جیب خود که طوفان برنخاست
سرایندهٔ فرامرزنامه : فرامرزنامه
بخش ۶۹ - درخواستن فرامرز ا زکید هندی به جهت هر دو دختران او (و)دادن کید
یکی روز، پردخته شد پیشگاه
رودکی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷
ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۶۸
عزیزان از غم و درد جدایی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
می گویمت ای سعادت ای نیک پسر
صامت بروجردی : کتاب المواد و التاریخ
شمارهٔ ۱۷ - دو بیت دیگر
هرچه از من زدوا بروی تو بیداد رود
عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱
تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۹۵
شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد را
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۷۲
باز هوای تو هوس کرده ایم
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۸۲
ای بخاری را تو جان پنداشته
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۷
زین عمر به تعجیل دوان سوی زوال