نهج البلاغه : حکمت ها
پرهيز از اندوه برای روزی
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> يَا اِبْنَ آدَمَ اَلرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ کمالالدین اسماعیل : ملحقات
شمارهٔ ۱۲ - و قال ایضاً
ای زمین تو آسمان زحل کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۸
ازگلستان جنان آمد صبا مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۹
ای کس من در جهان گر جز تو کس میداشتم فضولی : مقطعات
شمارهٔ ۱
یاد دارم که چو آدم شرف خلقت یافت ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۲۲ - عرقه، طرابلس و مردمان شیعهاش
از آن جا برفتیم به شهری رسیدیم که آن را عرقه میگفتند. چون از عرق دو فرسنگ بگذشتیم به لب دریا رسیدیم و برساحل دریا روی از سوی جنوب پنج فرسنگ برفتیم به شهر طرابلس رسیدیم و از حلب تا طرابلس چهل فرسنگ بود بدین را ه که ما نرفتیم. کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۶
عاقل سپر زخم زبان گوش گران یافت سعدی : غزلیات
غزل ۴۶۴
دست با سرو روان چون نرسد در گردن بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۹۲
نمیگویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو سهراب سپهری : حجم سبز
از روی پلک شب
شب سرشاری بود. سید حسن غزنوی : ترجیعات
شمارهٔ ۱۸ - در مدح خواجه قوام الدین ابونصر محمد گوید
امروز یکی خوش سخنی نزد من آمد سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳۲
ای لبت را خواص جان دادن امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۵۷
ما به جان درمانده و دل سوی ما می خواندش کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۴
تا ز رنکنی از دهن کیسه بدر ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت دوازدهم - افساد میان مردم و عقوبت آن
و آن اعم از سخن چینی است، زیرا فساد بدون سخن چینی متحقق می شود و این صفتی است خبیث، و صاحب آن از اهل شقاوت است و این صفت، آدمی را به جهنم می رساند و دین آدمی را تباه می کند و صاحب این صفت خبیثه، در مقام ضدیت با خدا و رسول برآمده است چون بسیاری از قواعد شرعیه، که خداوند عالم قرار داده، از: حضور جمعه و جماعت و مصافحه و زیارت و آمد و شد و ضیافت و نهی از ظن بد و غیبت، همه از برای حصول دوستی و الفت میان مردمان است و هیچ چیز در نزد خداوند عالم و پیغمبر او چنین مطلوب نیست، که میان بندگان الفت و یگانگی باشد و این خبیث ملعون بد نفسی که فساد می کند، در مقام خلاف خدا و رسول برمی آید و آنچه از آنها خواسته اند او را رد می کند و شکی نیست که چنین شخصی بدترین ناس، و رذل و خبیث ترین ایشان، و مستحق انواع لعن است، «أن علیهم لعنه الله و الملائکه و الناس أجمعین». غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸
نگویم تازه دارم شیوه جادوبیانان را طبیب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰
ما وشکن دامی و فریاد و دگر هیچ اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۵
مرا مجال نباشد که: یار او باشم نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۱
دل کند در سینه تنگی داد می باید مرا کمالالدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۰
باز دیدی که ابر تر دامن؟
پرهيز از اندوه برای روزی
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> يَا اِبْنَ آدَمَ اَلرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ کمالالدین اسماعیل : ملحقات
شمارهٔ ۱۲ - و قال ایضاً
ای زمین تو آسمان زحل کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۸
ازگلستان جنان آمد صبا مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۹
ای کس من در جهان گر جز تو کس میداشتم فضولی : مقطعات
شمارهٔ ۱
یاد دارم که چو آدم شرف خلقت یافت ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۲۲ - عرقه، طرابلس و مردمان شیعهاش
از آن جا برفتیم به شهری رسیدیم که آن را عرقه میگفتند. چون از عرق دو فرسنگ بگذشتیم به لب دریا رسیدیم و برساحل دریا روی از سوی جنوب پنج فرسنگ برفتیم به شهر طرابلس رسیدیم و از حلب تا طرابلس چهل فرسنگ بود بدین را ه که ما نرفتیم. کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۶
عاقل سپر زخم زبان گوش گران یافت سعدی : غزلیات
غزل ۴۶۴
دست با سرو روان چون نرسد در گردن بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۹۲
نمیگویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو سهراب سپهری : حجم سبز
از روی پلک شب
شب سرشاری بود. سید حسن غزنوی : ترجیعات
شمارهٔ ۱۸ - در مدح خواجه قوام الدین ابونصر محمد گوید
امروز یکی خوش سخنی نزد من آمد سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳۲
ای لبت را خواص جان دادن امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۵۷
ما به جان درمانده و دل سوی ما می خواندش کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۴
تا ز رنکنی از دهن کیسه بدر ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت دوازدهم - افساد میان مردم و عقوبت آن
و آن اعم از سخن چینی است، زیرا فساد بدون سخن چینی متحقق می شود و این صفتی است خبیث، و صاحب آن از اهل شقاوت است و این صفت، آدمی را به جهنم می رساند و دین آدمی را تباه می کند و صاحب این صفت خبیثه، در مقام ضدیت با خدا و رسول برآمده است چون بسیاری از قواعد شرعیه، که خداوند عالم قرار داده، از: حضور جمعه و جماعت و مصافحه و زیارت و آمد و شد و ضیافت و نهی از ظن بد و غیبت، همه از برای حصول دوستی و الفت میان مردمان است و هیچ چیز در نزد خداوند عالم و پیغمبر او چنین مطلوب نیست، که میان بندگان الفت و یگانگی باشد و این خبیث ملعون بد نفسی که فساد می کند، در مقام خلاف خدا و رسول برمی آید و آنچه از آنها خواسته اند او را رد می کند و شکی نیست که چنین شخصی بدترین ناس، و رذل و خبیث ترین ایشان، و مستحق انواع لعن است، «أن علیهم لعنه الله و الملائکه و الناس أجمعین». غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸
نگویم تازه دارم شیوه جادوبیانان را طبیب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰
ما وشکن دامی و فریاد و دگر هیچ اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۵
مرا مجال نباشد که: یار او باشم نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۱
دل کند در سینه تنگی داد می باید مرا کمالالدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۰
باز دیدی که ابر تر دامن؟