عبادی مروزی : مناقب الصوفیه
بخش ۱۳ - فصل پنجم: در مجاهدت
بدان که هیچ راهی که آدمی در وی قدم زند نیکوتر و پاکتر از مجاهدت نیست. و مجاهدت مخالفت است هر چیزیرا که رقم انسانیت بر وی باشد و ثمرهٔ او راه نمودن است به حق تعالی، «والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا». چون کسی برای او همه چیزها را دست بدارد، لابد او نیز همهٔ نیکوییها به وی رساند. قالرسول اللّه : «من کان للّه، کان اللّه له» و هر راه که آدمی بر آن رود وی را در آن طمع باشد و هوای او در آن مجال یابد و نفس اورا در آن نصیب بود، الا راه مجاهدت که هوا در دیگر راهها زنده باشد و در مجاهدت بمیرد. پسمجاهدت سبب عزل انسانیت است و تخم کشف اسرار حقیقت.
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۲
تا گشت سر کوی مغان منزل من
ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
تا ز ابر فراق تو ببارید تگرگ
ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
از جور و ستیز تو بهر بیهده ای
ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۶۷
آن چای که داد همت والایت
صامت بروجردی : قصاید
شمارهٔ ۴ - در منقب فخر کائنات و خلاصه موجودات خاتم الانبیا (ص)
خانه سحر آفرین باز پی فتح باب
ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۵۶ - خرما
ای دوست اگر اهل وفا خواهی شد
میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۹۷
کس نیست که از لعل تو دشنام شنیده است
ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
اقبال بر اندت که حکمت خوانی
فریدون مشیری : بهار را باورکن
سیاه
لحاف کهنه زال فلک شکافته شد
فریدون مشیری : تا صبح تابناک اهورایی
باغ در پنجره
چه غم که در دل این برج‌های سیمانی
ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۶۲ - عرق
ای گشته گل از رشک جمال تو ورق
ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۶۶ - چائی
این چای که بوی نافه چین دارد
فرخی سیستانی : قصاید (گزیدهٔ ناقص)
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در مدح محمد بن محمود بن ناصرالدین
هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان
جامی : سلامان و ابسال
بخش ۴۷ - آگاه شدن حکیم و پادشاه از حال سلامان و ابسال و سرزنش کردن سلامان را و تنگ شدن احوال بر او
چون سلامان شد حریف ابسال را
فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۶۱ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف و تهنیت ولادت پسری از وی
مرا بپرسید از رنج راه و شغل سفر
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
سر نیست که خم ز بار احسان تو نیست
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۴
مگر صبا برساند سلام یارو را
عین‌القضات همدانی : لوایح
فصل ۱۲
آن مرکب که خاص حضرت پادشاه بود و رکاب او را شایسته هرکه پای در رکاب آن مرکب آرد رقم بی‌حرمتی بر وی کشند باشد که به سیاستی گرفتار شود اما اگر رکاب دار در اوان آنکه پادشاه به میدان بود و گوی مرادش در چوگان برای آنکه مرکب به زودی به میدان برد بر آن مرکب سوار شود در مذهب جهان داری روا بود. معشوق پادشاه است و روح مرکب و عشق رکاب دار اگر رکاب دار عشق بر مرکب روح سوار شود و به سوی میدان مراد معشوق تازد تا به واسطۀ آن گوی هوابحال گاه رضا رساند عیبی نبود.
جیحون یزدی : قصاید
شمارهٔ ۹۵ - وله
زان موسوی دو اژدرگیسوی آسیه