عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹۸
بیمارم و غم در امتحانم دارد
اما غم او تر و جوانم دارد
این طرفه نگر که هرچه در رنجوری
بیرون ز غمش خورم زیانم دارد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰۱
بی‌یاری تو دل بسوی یار نشد
تا لطف غمت ندیده غمخوار نشد
هرچیز که بسیار شود خار شود
غمهای تو بسیار شد و خوار شد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰۲
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳۸
چون دیده برفت توتیای تو چه سود
چون دل همه گشت خون وفای تو چه سود
چون جان و جگر سوخت تمام از غم تو
آنگاه سخنان جانفزای تو چه سود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴۸
خوابم ز خیال روی تو پشت بداد
وز تو ز خیال تو همی خواهم داد
خوابم بشد ودست بدامان تو زد
خوابم خود مرد چون خیال تو بزاد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹۴
دل داد مرا که دلستان را بزدم
آن را که نواختم همان را بزدم
جانیکه بر آن زنده‌ام و خندانم
دیوانه شدم چنانکه جان را بزدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۰۷
دیدم رخت از غم سر موئیم نماند
جز بندگی روی تو روئیم نماند
با دل گفتم که آرزوئی در خواه
دل گفت که هیچ آرزوئیم نماند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱۲
روز آمد و غوغای تو در بردارد
شب آمد و سودای تو بر سر دارد
کار شب و روز نیست این کار منست
کی دو خر لنگ بار من بردارد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳۹
شادم که غم تو در دل من گنجد
زیرا که غمت بجای روشن گنجد
آن غم که نگنجد در افلاک و زمین
اندر دل چون چشمهٔ سوزن گنجد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۶۴
عشق تو بهر صومعه مستی دارد
بازار بتان از تو شکستی دارد
دست غم تو بهر دو عالم برسید
الحق که غمت درازدستی دارد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۹۶
گفتم که به من رسید دردت بمزید
گفتا خنک آن جان که بدین درد رسید
گفتم که دلم خون شد از دیده دوید
گفت اینکه تو را دوید کس را ندوید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱۱
ماهی که کمر گرد قمر می‌بندد
غمگینم از اینکه خوشدلم نپسندد
چون بیندم او که من چین گریانم
پنهان پنهان شکر شکر میخندد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۴۰
هر چند دلم رضا او می‌جوید
او از سر شمشیر سخن می‌گوید
خون از سر انگشت فرو می‌چکدش
او دست به خون من چرا می‌شوید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶۲
یاریکه مرا در غم خود می‌بندد
غمگینم از آنکه خوشدلم نپسندد
چون بیند او مرا که من غمگینم
پنهان پنهان شکر شکر می‌خندد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۹
چون از رخ یار دور گشتم به بهار
با غم بچه کار آید و عیشم بچه کار
از باغ بجای سبزه گو خار بروی
وز ابر بجای قطره گو سنگ ببار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۳
خورشید همی زرد شود بر دیوار
ما نیز همی زرد شویم از غم یار
گاه از غم یار و گه ز نادیدن یار
گر کار چنین ماند خدایا زنهار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۹
گر گل کارم بیتو نروید جز خار
ور بیضهٔ طاوس نهم گردد مار
ور بر گیرم رباب بر درد تار
ور هشت بهشت برزنم گردد چار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳۷
ای صلح تو با بنده همه جنگ آمیز
تا کی بود این دوستی ننگ‌آمیز
آمیزش من با تو اگر میجوئی
دریاب ز آب دیدهٔ رنگ‌آمیز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵۰
درد تو علاج کس پذیرد هرگز
یا از تو مراد میگریزد هرگز
گفتی که نهال صبر در دل کشتی
گیرم که بکاشتم بگیرد هرگز؟
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷۰
نی چارهٔ آنکه با تو باشم همراز
نی زهرهٔ آنکه بی‌تو پردازم راز
کارم ز تو البته نمیگردد ساز
کار من بیچاره حدیثی است دراز