عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵
لب نیست که از مراغه پر خنده نشد
آب قرقش دید و به جان بنده نشد
از مردهٔ گور او عجب می‌دارم
کز شهر برون رفت، چرا زنده نشد؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۴
گندم گونی که همچو کاهم بربود
نه مهر ز من خورد و نه خود مهر نمود
از غصهٔ ما به ارزنی باک نداشت
یک جو نظری به جانب ماش نبود
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
چون خیل غم تو در دل ریش آید
بر سینه ز درد و غصه صد نیش آید
خونریز غمت چو مرد میدان طلبد
جز دیده کسی نیست که: تر پیش آید
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
دشمن گرو وصل ز من برد آخر
او گشت بزرگ و من شدم خرد آخر
آورد به جان لب ترا از بوسه
دندان به رخت تیز فرو برد آخر
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
ماهی، که بسوخت زهره چنگش بر سر
بگریست فلک با دل تنگش بر سر
مویی که ز دست شانه در هم رفتی
گردون به غلط نهاد سنگش بر سر
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
رفتم بر آن شمع چگل مست امروز
گفتم که: مرا با تو سری هست امروز
گفتم که: ز غصه کی رهد؟ دل گفتا:
حالی دلت از غصهٔ ما رست امروز
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹
ای داده به بازی دل من، جان را نیز
عهدم ز جفا شکسته، پیمان را نیز
خواهم به تو خط بندگی دادن، لیک
ترسم به زنخ برآوری آن را نیز
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
تن خاک تو گشت، رحمتی بر خواریش
دل جای تو شد به غم چرا می‌داریش؟
دلبستگییی که با میانت دارم
تا چون کمرت میان تهی نشماریش
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
ای چشم تو کرده بر دلم مدغم غم
لعل تو جراحت دل و مرهم هم
صد پی بلب آمد از دلم خون، لیکن
از بیم رخ تو بر نیارد دم دم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲
گفتم که: مکش مرا به غم، گفت: به چشم
زین بیش مکن جور و ستم، گفت: به چشم
گفتم که: مگوی راز من با چشمت
کو کرد مرا چنین دژم، گفت: به چشم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳
هر شب ز غمت به خون بگرید چشمم
ز اندازه و حد فزون بگرید چشمم
در چشم منی همیشه ثابت، لیکن
ترسم بروی تو، چون بگرید چشمم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵
هر دم لحد تنگ بگرید بر من
وین خاک به صد رنگ بگرید بر من
بر سنگ نویسید به زاری حالم
تا بشنود و سنگ بگرید بر من
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۶
دریغا روزگار ما و آن ایام در مهرش
همی گویم به صد زاری، سر ادبار بر زانو
چو یاد آرم من از ایشان به هر ساعت همی گویم:
عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۸
راحت دوستان عمادالدین
چون که امروز بهترک هستی
در کف محنت خودی امروز؟
یا نه از دست رنج وارستی
همچو ماهی بر آسمان نشاط
یا چو ماهی فتاده در شستی؟
یا بهانه است اینهمه، خود تو
از قدح های عشق سرمستی؟
خاطر دوستانت غمگین است
تا تو در خانه شاد ننشستی
مرهمی ساز بهر خسته‌دلان
هر چه زودتر که جمله را خستی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
از حال ندیده تیره ایامان را
از دور ندیده دوزخ آشامان را
دعوی چکنی عشق دلارامان را
با عشق چکار است نکونامان را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش می‌باخت مرا
چون من همه از شدم بینداخت مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶
ای اشک روان بگو دل‌افزای مرا
آن باغ و بهار و آن تماشای مرا
چون یاد کنی شبی تو شبهای مرا
اندیشه مکن بی‌ادبیهای مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹
ای خواجه به خواب درنبینی ما را
تا سال دگر دگر نبینی ما را
ای شب هردم که جانب ما نگری
بی‌روشنی سحر نبینی ما را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲
ای دریا دل تو گوهر و مرجان را
درباز که راه نیست کم خرجان را
تن همچو صدف دهان گشاده است که آه
من کی گنجم چو ره نشد مرجان را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶
ای شب شادی همیشه بادی شادا
عمرت به درازی قیامت بادا
در یاد من آتشی از صورت دوست
ای غصه اگر تو زهره داری یادا