عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۲
از دفتر عشق هر که فردی دارد
اشک گلگون و چهر زردی دارد
بر گرد سری شود که شوریست درو
قربان دلی رود که دردی دارد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۴
دل وقت سماع بوی دلدار برد
ما را به سراپردهٔ اسرار برد
این زمزمهٔ مرکب مر روح تراست
بردارد و خوش به عالم یار برد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۶
شادم به دمی کز آرزویت گذرد
خوشدل به حدیثی که ز رویت گذرد
نازم به دو چشمی که به سویت نگرد
بوسم کف پایی که به کویت گذرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۸
گفتار دراز مختصر باید کرد
وز یار بدآموز حذر باید کرد
در راه نگار کشته باید گشتن
و آنگاه نگار را خبر باید کرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۶
عاشق چو شوی تیغ به سر باید خورد
زهری که رسد همچو شکر باید خورد
هر چند ترا بر جگر آبی نبود
دریا دریا خون جگر باید خورد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۴
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست فتنه‌ای حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطرهٔ خون چکید و نامش دل شد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۵
تا ولولهٔ عشق تو در گوشم شد
عقل و خرد و هوش فراموشم شد
تا یک ورق از عشق تو از بر کردم
سیصد ورق از علم فراموشم شد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۶
آنروز که نقش کوه و هامون بستند
ترکیب سهی قدان موزون بستند
پابسته به زنجیر جنون من بودم
مردم سخنی به پای مجنون بستند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۷
عاشق همه دم فکر غم دوست کند
معشوق کرشمه‌ای که نیکوست کند
ما جرم و گنه کنیم و او لطف و کرم
هر کس چیزی که لایق اوست کند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۲
عاشق که تواضع ننماید چه کند
شبها که به کوی تو نیاید چه کند
گر بوسه دهد زلف ترا رنجه مشو
دیوانه که زنجیر نخاید چه کند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۳
دل گر ره عشق او نپوید چه کند
جان دولت وصل او نجوید چه کند
آن لحظه که بر آینه تابد خورشید
آیینه انا الشمس نگوید چه کند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۰
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب بربندند
الا در عاشقان که شب باز کنند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۶
در عشق تو گاه بت پرستم گویند
گه رند و خراباتی و مستم گویند
اینها همه از بهر شکستم گویند
من شاد به اینکه هر چه هستم گویند
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۷
اول رخ خود به ما نبایست نمود
تا آتش ما جای دگر گردد دود
اکنون که نمودی و ربودی دل ما
ناچار ترا دلبر ما باید بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۸
اول که مرا عشق نگارم بربود
همسایهٔ من ز نالهٔ من نغنود
واکنون کم شد ناله چو دردم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۰
ز اول ره عشق تو مرا سهل نمود
پنداشت رسد به منزل وصل تو زود
گامی دو سه رفت و راه را دریا دید
چون پای درون نهاد موجش بربود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۵
عاشق که غمش بر همه کس ظاهر بود
جمعیت او تفرقهٔ خاطر بود
در دهر دمی خوش نزده شاد بزیست
گویا که دم خوشش دم آخر بود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۰
بخشای بر آنکه جز تو یارش نبود
جز خوردن اندوه تو کارش نبود
در عشق تو حالتیش باشد که دمی
هم با تو و هم بی تو قرارش نبود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۵
چندانکه به کوی سلمه تارست و پود
چندانکه درخت میوه دارست و مرود
چندانکه ستاره است بر چرخ کبود
از ما به بر دوست سلامست و درود
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۷
عاشق که غم جان خرابش نرود
تا جان بود از جان تب و تابش نرود
خاصیت سیماب بود عاشق را
تا کشته نگردد اضطرابش نرود