عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰
نیست در سر هوس جوش خریدار مرا
می گدازد چه کنم گرمی بازار مرا
در بهاری که گلش رنگ حیا داشته است
باغبان است ندیده است به گلزار مرا
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۶
ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما
که پی نبرد صبا هم به آشیانه ما
بهار رفت (و) نچیدیم جز گل حسرت
ز آب گریه مگر سبز گشت حاصل ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۲
عقد گوهر چون صدف در آستین داریم ما
خونبهای خویش در زیر نگین داریم ما
از غبار ما فلک تعمیر زندان می کند
در دو عالم خاطر اندوهگین داریم ما
با دل دیوانه خود مصلحت ها دیده ایم
خنده بر لب جان به کف چین بر جبین داریم ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۶
کسی که در قدح دیگران بهار گداخت
مرا در آتش افسرده خمار گداخت
شدم غبار و نیامد دگر چه چاره کنم
نگشت وعده فراموش و انتظار گداخت
توبه کردم آسمان میخانه ساخت
از شکست شیشه ام پیمانه ساخت
شمع را همدرد بلبل کرد عشق
برگ گل چید و پر پروانه ساخت
می توان از صید وحشی ساقیان
دامگاه گریه مستانه ساخت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۶
داغ مهر دوستانم کینه دشمن کجاست
کاروان بار منت گشته ام رهزن کجاست
راحت آتش پرستان خانه زاد آفت است
مرهم داغی به از خاکستر گلخن کجاست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۳
شرح سودای تو از گریه زارم پیداست
برگ برگ چمن از ابر بهارم پیداست
جای اشک از مژه خاکستر دل می ریزد
حاصل سوختن از سایه خارم پیداست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۶
خون دل خوردن به بزمش از شراب آسانتر است
زهر نوشیهای ما از شهد ناب آسانتر است
همچو جوهر گر نگیرد زخم هر دم دامنش
کشتن ما پیش تیغ او ز آب آسانتر است
ما اسیران را ز رشک سایه دیوار غیر
جان سپردن زیر تیغ آفتاب آسانتر است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۴
سربلندیها غباری بوده است
آسمان هم خاکساری بوده است
جلوه تا کرد آزمودم خویش را
جانفشانی سهل کاری بوده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۷
گر چه ساقی صرفه در خون خوردن من دیده است
طالعم را توبه در اوج شکستن دیده است
کی فراموشم شود وحشت پرستیهای دل
دوست هم خود را در این آیینه دشمن دیده است
ظرف دلتنگی نداری لاف رسوایی مزن
غنچه این باغ کی فال شکفتن دیده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۳
خط یار گرچه سر زد نگه ستمگرش هست
چه غم خمار دارد می ناز در سرش هست
به کدام جان بنازد به کدام سر ببخشد
چه کند کسی به یک دل که هزار دلبرش هست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۷
چرایی سرگران تقصیر ما چیست
بکش، در آتش افکن، مدعا چیست
گذشت از یک تغافل روزگارم
نمی دانم نگاه آشنا چیست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۳
دل ما سوخت دود گلخن کیست
پر ز خون شد بهار گلشن کیست
آه بلبل چراغ خلوت ما
نکهت گل نسیم دامن کیست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۵
کار اشکم بی تو از صحرا گذشت
قطره زد چندان که از دریا گذشت
داشتیم از بس در این ره اعتبار
هر که آمد همچو برق از ما گذشت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۸
حرف شمع رخ او دوش در این خانه گذشت
آتش رشک چو آب از سر پروانه گذشت
شکوه کفر است از او گرنه بیان می کردم
کاشنایی زمن امروز چو بیگانه گذشت
تیره آن بزم که بی شمع رخ ساقی بود
تلخ آن عمر که بی گردش پیمانه گذشت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۹
شوخی حسن تو گه نقش و گهی نقاش گشت
راز پنهان دو عالم از دل ما فاش گشت
دخل عالم نیست خرج چشم گریان را کفاف
بارها در دور اشکم آسمان قلاش گشت
اعتبارم کمتر از ویرانه ای شد آه آه
زانکه نتوانم گهی بر گرد آن سرفاش گشت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۸
افسون غم ز خاطر من می توان گرفت
راه شکفتگی به چمن می توان گرفت
در گلشنی گداخته خاموشیت مرا
کز غنچه هم گلاب سخن می توان گرفت
دارد شهید زندگیم بی تو آسمان
خون مرا ز کشتن من می توان گرفت
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۷
می گریزم سایه الفت شکاران کم مباد
می سپارم جان نوازشهای یاران کم مباد
میکشان را بر سر خاکم بساطی چیده اند
در غبار من گل ابر بهاران کم مباد
می روم از خود گلاب چاره ای در کار نیست
از سر من سایه الفت شکاران کم مباد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۲
که داغ عاشق ناکام می تواند داد
به غیر ما به که دشنام می تواند داد
دل به خون محبت سرشته ای دارم
اگر خمار شوم جام می تواند داد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۴
اگر یک دم خیال سرش از دل دور می افتد
چو مرهم زخم ما از دیده ناسور می افتد
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۰
شهید خوی گرمش مهر را در کینه می پیچد
نگه در دیده می دوزد نفس در سینه می پیچد
عجب گر از خمارم صبح شنبه دیده بگشاید
ز بس در کلبه ام دود شب آدینه می پیچد