عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
رفتم که ز زلفت خردی وام کنم
دل را به فسون عافیت رام کنم
زآتشکده واسوزم و خلدش خوانم
وز شعله برنجم و گلشن وام کنم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
چون باغ شکفته از گیاهی نشوم
چون دیده تسلی به نگاهی نشوم
آن شعله شوقم که ز پا ننشینم
تا در جگری طعمه آهی نشوم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۹
ما نقش هوس ز لوح هستی شستیم
وز خون رخ آرزوپرستی شستیم
ما روز ازل نشان آسوده دلی
از چهره به گریه‌های مستی شستیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
چون غنچه ازین باغ شتابان رفتیم
گر تنگدل آمدیم خندان رفتیم
دیدیم که دوست خوشدل از دوری ماست
صد مرحله زآن جانب حرمان رفتیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
با دوست به گل گشت گلستان رفتیم
وز چشم بد زمانه پنهان رفتیم
اما چو مسافران یعقوب آخر
با یوسف گم گشته به کنعان رفتیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۴
یک چند گل گلشن مقصود شدیم
یک چند در آتشکده‌ها دود شدیم
دیدیم که اینها همه هیچست آخر
همت بگماشتیم و نابود شدیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
کو خم که ز نعل واژگون جام کنیم
صد دریا را جرعه یک کام کنیم
مغرب جوییم و رو به مشرق برویم
چون صبح دمد تصور شام کنیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
بازآکه چو لب به ناله عادت نکنیم
و آن نازک گوش را جراحت نکنیم
باز آی که لب ز شکوه بستیم چنان
کز عافیت خلد شکایت نکنیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
بحریم درین راه همه تن پاییم
ابریم و به پای اشک ره پیماییم
موجیم و ز آسیب گرانجانی خویش
عمریست که ته‌نشین این دریاییم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
ماییم که جان در گرو صهباییم
بی باده چو باد خاک می‌پیماییم
ما را گویند باده تنها چه خوری
توفیق رفیق ماست کی تنهاییم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۵
زین بیش می فریب در جام مکن
دل را به غرور بی خودی خام مکن
خود در طلب خویشتنی سرگردان
بیهوده مرا به عشق بدنام مکن
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
ای واله طور جلوه نور ببین
عالم عالم ز نور معمور ببین
آشوب صدای «لن ترانی» است ز طور
بگذر از طور و نور بی طور ببین
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
بنشین و به طوف قفس از دام برو
منزل منزل سوی دلارام برو
زین عرصه که نقش قدم گمراهی‌ست
یک گام فرا برو و بی‌گام برو
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
موسی باش و شکفته از طور مشو
خرمن باش و به برق مسرور مشو
نوری به کف آر جان برو ساز نثار
پروانه شمعهای بی نور مشو
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۷
ای غم ز دلم چه شد زمانی بدر آی
گو از بن هر مویم جانی بدر آی
ای نیم نفس که در تنم محبوسی
آخر به بهانه فغانی بدر آی
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۸
ای غم ز دلم اگر توانی بدر آی
هر چند عزیزتر ز جانی بدر آی
تو گنج نه‌ای گنج فشانی تا چند
دلگیر درین خزانه مانی بدر آی
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۱
دل راز مرا رسه شکستن تا کی
بر خود در هر مراد بستن تا کی
بیرون جهان سراسری هم بد نیست
دلگیر درین خانه نشستن تا کی
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۲
کاش این لب پر معجزه بر دوختمی
با هر کس ازین متاع نفروختمی
این کز عیسی نطق درآموخته‌ام
کاش از خر او نهق درآموختمی
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
گر خار و خسی تو آتش تن می‌جوی
لنگان لنگان به زور گلخن می‌جوی
در نشئه‌ی آتش دلی موسی‌وار
این تازه گل از نهال ایمن می‌جوی
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۶
ای آنکه به هرزه راه شک می‌پویی
با تست کسی که از منش می‌جویی
ای بی‌خبر آن راز که با ما داری
چون دوری، آهسته چرا می‌گویی؟