عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۸
شیشه بیار ساقیا، از پی هم پیاله ده
زود نمی روم ز خود، باده دیرساله ده
زمزمه ریزساز را، قلقل شیشه بشنوان
دردکش خمار را، نغمه به جای ناله ده
از من بینوا مکن ننگ و ز دودمان رز
طبع مجرد مرا، دختر بی قباله ده
گردن شیشه در کفت، هست کلید رزق ما
قحطی می کشیده را، قوت سه چار ساله ده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۹
دست رد بر ساغر صهبا منه
بدعتی در قبله مینا منه
صدهزاران چون تو بلبل دیده است
دل به عهد آن گل رعنا منه
کشتی ما را به ساحل واگذار
بار غم بر سینه دریا منه
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۵۲
ادب خاموش دارد بار شوق عشقبازان را
کسی هرگز صدا نشنیده از پرواز پروانه
مزن پروانه را طعن سکوت ای بلبل خوشخوان
که از بسیار نالیدن، گرفت آواز پروانه
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۵۷
به قرابه از صبوحی، قدح شراب مانده
لب تشنه را چه حاصل، که به کوزه آب مانده
لب جویبار چشمم، نخورد چه سان تاسف
که رمیده عکس آن گل، تپشی به آب مانده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۵۸
یارب از نسرین، چراغ لاله را پروانه ده
دود ریحان را زگل، جوشی در آتشخانه ده
سنبل این دشت، بوی زلف لیلی می دهد
طره اش را از نسیم بید مجنون، شانه ده
می زند واعظ به سرمستان بزم عشق، طعن
آشنایان را پناه از کاوش بیگانه ده
گر شود انگشت زاهد رهبرم در کار عشق
تاب سرگردانی ام چون سبحه صد دانه ده
من به پایین خانه دار فنا راضی نیم
همچو منصورم ز عزت جا به بالا خانه ده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۵۹
کسی که دیده ور افتاده در سرای وجود
به نیم حجره، قناعت چو مردمک کرده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۰
دلا اگر سر تعلیم من توانی داشت
به غیر علم فراموشی ام به یاد مده
دهد مراد به مردم زمانه از ره جود
به ما که دشمن جودیم گو مراد مده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۴
ساقیا لب تشنه ام، آبی چو لعل تر بده
جام سرشاری به عشق ساقی کوثر بده
از صدف در شیوه همت نژادی کم مباش
قطره ای گر می ستانی، در عوض گوهر بده
آسمان نامرد و من از تیغ جورش در هراس
قابل دستار مردی نیستم، معجر بده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۷
ای گشوده چشمت از هر سو در میخانه ای
وز شراب غمزه ات پر گشته هر پیمانه ای
گر خرابی ره نیابد در غم آباد جهان
از کجا آید به کف، دیوانه را ویرانه ای
نیست در زلف سیاهش، گرم جولان شانه ای
خویش را بر دود شمعی می زند پروانه ای
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۹
زاهدا پیمانه ات چون پر شود از دور چرخ
کی چو مستان، مرد خالی کردن پیمانه ای؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۷۴
دلا غیر از رهی کز دیدن او می روی از خود
به هر راهی که خواهی رفت، از رهزن خطر داری
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۷۷
به آن گل می توانی همچو شبنم گشت همزانو
اگر از چشمه سار پاکی طینت وضو داری
نه رنگی از گلت دیدم، نه بوی سنبلت آمد
گلستانی، ولیکن قفلها بررنگ و بو داری
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۸۹
ز خوان صحبت یاران، چو شیشه ساعت
بجز کدورت خاطر چه در گره بستی؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۹۴
روز و شب جام به کف دارم و محروم شراب
همچو نرگس شده ام باده گسار عجبی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۹۵
قتل ما بی دست و پایان را دلیری شرط نیست
کشتن سیماب می آید ز هر بی جرأتی
در ازل بر خویش راه پیش بینی بسته ایم
نیست چون آیینه هرگز در دل ما نیتی
می روی بی رخصت امشب، کس چه سازد جان من
جان نمی گیرد ز کس در وقت رفتن رخصتی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۹۷
در راه کوی جانان، منت کش بلد نیست
در قاصدی ندیدیم، چون اشک، سر به راهی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۹۹
دلا در زیر بار آرزو بسیار می مانی
بیفکن بار خود را، ورنه از رفتار می مانی
نشد یک گل به شاخ بیکسی دمسازت ای بلبل
به امید که در غمخانه گلزار می مانی؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۰۰
ای که داری گله از دست فراموشی یار
ادب آن است که در خاطر او جا نکنی
صدف از خانه او قطره آبی نچشید
تکیه بر همت کم کاسه دریا نکنی
ای قدح، قلقل بسیار، کم از عربده نیست
بهتر آن است که سر در سر مینا نکنی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۰۱
کشتی ز بی آرامی ام، آرام جان کیستی
کردی به این بیخوابی ام، شب میهمان کیستی
از سرکشی یک جا نه ای، با خویشتن هم وا نه ای
از خود نه ای از ما نه ای، آخر تو زان کیستی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۰۳
گر به مهر همه چون صبح برآرم نفسی
ندهد چرخ ازین فرقه به من همنفسی
شب گرفتم به برش، از من مسکین رخ تافت
شعله را کی بود آرام در آغوش خسی؟
آشیان و پر پرواز و گل و دانه و آب
همه را داد به ما چرخ، ولی در قفسی