عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۴
ای جان تو بر مقصران آشفته
هم جان تو عذر جان ایشان گفته
طوفان بلا اگر بگیرد عالم
بر من بدو جو که مست باشم خفته
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲۳
در راه یگانگی چه طاعت چه گناه
در کوی خرابات چه درویش چه شاه
رخسار قلندری، چه روشن، چه سیاه
بر کنگره عرش، چه خورشید چه ماه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۳
عشق غلب القلب و قد صار به
حتی فنی القلب بما جاربه
القلب کطیی خفض الریش به
عشق نتف الریش و قد طار به
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۷
گفتم که ز عشقت شده‌ام دیوانه
زنجیر ترا به خواب بینم یا نه
گفتا که خمش چند از این افسانه
دیوانه و خواب خه‌خه‌ای فرزانه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۸
گنجیست نهانه در زمین پوشیده
از ملت کفر و اهل دین پوشیده
دیدم که عشق است یقین پوشیده
گشتیم برهنه از چنین پوشیده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۰
ما را می کهنه باید و دیرینه
وز روز ازل تا بابد سیری نه
خم از عدم و صراحی از جام وجود
کان تلخ نه و شور نه و شیرینه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۰
هم آینه‌ایم و هم لقائیم همه
سرمست پیالدهٔ بقائیم همه
هم دافع رنج و هم شفائیم همه
هم آب حیات و هم سقائیم همه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶۱
آن ظلم رسیده‌ای که دادش دادی
وانغمزده‌ای که جام شادش دادی
آن بادهٔ اولین فراموشش شد
گر باز نمی‌دهی چه یادش دادی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶۹
از چهرهٔ آفتاب مهوش گردی
وز صحبت کبریت تو آتش گردی
تو جهد کنی که ناخوشی خوش گردد
او خوش نشود ولی تو ناخوش گردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷۰
از خلق ز راه تیزهوشی نرهی
وز خود ز سر سخن‌فروشی نرهی
ز این هر دو اگر سخت نکوشی نرهی
از خلق وز خود جز به خموشی نرهی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷۸
استاد مرا بگفتم اندر مستی
کگاهم کن ز نیستی و هستی
او داد مرا جواب و گفتا که برو
گر رنج ز خلق دور داری رستی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۹۴
ای آنکه ز حد برون جان‌افزایی
بی‌حدی و حد هر نفس بنمایی
دانی که نداری به جهان گنجایی
در غیب بچفسیدی و بیرون نایی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۹۶
ای آنکه ز خاک تیره نطعی سازی
هر لحظه بر او نقش دگر اندازی
گه مات شوی و گه بداری ماتم
احسنت زهی صنعت با خود بازی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۱
ای آنکه مرا دهر زبان میدانی
ور زانکه ببندند دهان میدانی
ور جان و دلم نهان شود زیر زمین
شاد است روانم که روان میدانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۱
ای دل چو به صدق از تو نیاید کاری
باری میکن به مفلسی اقراری
اینک در او دست به دریوزه برآر
درویش ز دریوزه ندارد عاری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۳
ای دل چه حدیث ماجرا می‌جوئی
من با توام ای دل تو کرا می‌جوئی
ور زانکه ندیده‌ای کرا می‌جوئی
ور زانکه بدیده‌ای چرا می‌جوئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴۲
ای سر سبب اندر سبب اندر سببی
وی تن عجب اندر عجب اندر عجبی
ای دل طلب اندر طلب اندر طلبی
وی جان طرب اندر طرب اندر طربی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۰
ای کاش که من بدانمی کیستمی
در دایرهٔ حیات با چیستمی
گر پنبهٔ غفلتم نبودی در گوش
بر خود به هزار دیده بگریستمی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۶۰
این عرصه که عرض آن ندارد طولی
بگذار عمارتش بهر مجهولی
پولیست جهان که قیمتش نیست جوی
یا هست رباطی که نیرزد پولی