عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۲
چشمم به گل است و مرغ دستان زن تو
میلم به می است و رطل مرد افکن تو
زین پس من و صحرای دل روشن تو
من چون تو و تو چون من و من بی من تو
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۲
دیدم به ره آن مه خود و عید سپاه
بر بسته نقاب و نو چنین باشد ماه
در روزه مرا بیست و ششم بود از ماه
دیدم رخ او روزه گشودم در راه
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۴
ای از پری و ماه نکوتر صد ره
دیوانهٔ تو پری و گمراه تو مه
از من چو پری هوش ربودی ناگه
مردم به کسی چنین کند؟ لا والله
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۶
گفتم پس از آن روز وصال ای دلخواه
شب‌های فراقت چه دراز آمد آه
گفتا شب را در این درازی چه گناه
شب روز وصال است که گردیده سیاه
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۷
تا زلف تو بر بست به رخ پیرایه
بر عارض تو فکند مشکین سایه
ای حور جنان تو پیش من راست بگو
شیر تو که داده است، که بودت دایه؟
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۸
ای گشته دلم در غم تو صد پاره
عیش و طرب از نزد رهی آواره
من خود که بوم؟ کشته‌ای اندر غم تو
شیران جهان چو روبهان بیچاره
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۹
ای با تو مرا دوستی سی روزه
از خدمت تو وصل کنم دریوزه
گفتی که چرا تو آب را نادیده
ای جان جهان سبک کشیدی موزه
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۰
تا آتش عشق را برافروخته‌ای
همچون دل من هزار دل سوخته‌ای
این جور و جفا تو از که آموخته‌ای
کز بهر دل آتشین قبا دوخته‌ای
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۳
بر سر کنم از عشق تو خاک همه کوی
ای برده مرا آتش تو آب از روی
من عاشق زار تو چنانم که مپرس
تو لایق عشق من چنانی که مگوی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۶
نفسم جنب غرامت است ای دلجوی
کو تیغ که غسل‌ها توان کرد بدوی
جلاد منا!به آب آن تیغ دو روی
یک راه ز من جنابت نفس بشوی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۴
ترسا صنمی کز پی هر غم‌خواری
بر هر در دیری زده دارد داری
ز آن زلف صلیب شکل دادی باری
یک موی کزو ببستمی زناری
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۷
آن سنگ‌دلی و سیم دندان که بدی
ز آن خوشتری ای شوخ زبان دان که بدی
در کار توام هزار چندان که بدم
در خون منی هزار چندان که بدی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۱
من بودم و آن نگار روحانی روی
افکنده در آن دو زلف چوگانی گوی
خصمان به در ایستاده خاقانی جوی
من در حرم وصال سبحانی گوی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۳
از عشق صلیب موی رومی رویی
ابخاز نشین گشتم و گرجی کویی
از بس که بگفتمش که مویی مویی
شد موی زبانم و زبان هر مویی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۴
خاقانی اگر شیوهٔ عشق آغازی
یارانت خسند با خسان چون سازی
تو چشمی اگر در تو خسی آویزد
چندان مژه برزن که برون اندازی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۶
گر کشتنیم چنان کش از بهر خدای
کز بنده شنوده باشی از روح افزای
زان میگون لب و زان مژهٔ جان فرسای
مستم کن و آنگه رگ جانم بگشای
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۸
بیدل نیمی گر به رخت بنگرمی
گمره نیمی گر به درت بگذرمی
غمخوار توام کاش تو را درخورمی
گر درخورمی تو را چرا غم خورمی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۰
خاک شومی گرنه چنین خون خوریی
نازت برمی گرنه چنین کافریی
گر با دل من به دوستی درخوریی
زین دیده بران دیده گرامی‌تریی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۱
خاقانی را همیشه بیغاره زنی
هم نیش به جان او چو جراره زنی
اندر غم تو دلم دو صد پاره شده است
صد شعله بر این دل دوصد پاره زنی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۳
از شهر تو رفت خواهم ای شهرآرای
جان را به وداع کوتهی روی بنمای
از جور تو در سفر بیفشردم پای
دل را به تو و تو را سپردم به خدای