عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
زلف تو بنفشه ار غلامی فرمود
زین روی بنفشه حلقه درگوش نمود
در باغ بنفشه را شرف زان افزود
کو حلقه به گوش زلف تو خواهد بود
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
خاقانی از آن کام که یارت ندهد
نومیدی و چرخ داد کارت ندهد
در آرزوئی که روزگارت ندهد
غرقه شدی و زود گذارت ندهد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
امشب نه به کام روزگار است آن مرد
ناخورده شراب در خمار است آن مرد
آسیمه سر از فراق یار است آن مرد
القصه به طول‌ها چه زار است آن مرد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷
غم شحنهٔ عشق است و بلا انگیزد
جان خواهد شحنگی و رنگ آمیزد
خاقانی اگر سرشک خونین ریزد
گو ریز که سیم شحنه زین برخیزد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹
آهو بودی پلنگ ب دساز مگرد
گرگ آشتیی بکن سر افراز مگرد
دانی که دلم ز عشق تو نیمه نماند
چون آمده‌ای ز نیمه ره باز مگرد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰
ای کشته مرا لعل تو مانند بسد
وی کشته به دندان بسد عاشق صد
دریاب مرا دلا سبک‌تر برکش
ز آن پیش که ترتر شود از آب نمد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰
ای بت علم سیه ز شب صبح ربود
برخیز و می صبوحی اندر ده زود
بردار ز خواب نرگس خون‌آلود
برخیز که خفتنت بسی خواهد بود
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱
خاقانی هر شبت شبستان نرسد
تو مفلسی این نعمتت آسان نرسد
هر شب طلب وصل که روئین دژ را
هر روز سفندیار مهمان نرسد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲
آن شب که دلم نزد تو مهمان باشد
جانم همه در روضهٔ رضوان باشد
جانم بر توست لیک فرمان باشد
کامشب تن من نیزد بر جان باشد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷
خاقانی اگر یار نماید رخسار
رخسار چو زر به ناخنان خسته مدار
از ناخن و زر چهره برناید کار
کز تو همه زر ناخنی خواهد یار
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳
خاکی دل من به آتش آگنده مدار
آبم مبر و چو خاکم افکنده مدار
چون کار من از بخت فراهم نکنی
در محنت و غم مرا پراکنده مدار
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹
ای چشم تو فتنهٔ فلک را قلوز
هجران تو شیر شرزه را گیرد بز
ای زلف تو بر کلاه خوبی قندز
با غارت تو عفی الله از غارت غز
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۱
ای زلف بتم به شب سیاهی ده باز
وی شب شب وصل است دژم باش و دراز
ای ابر برآی و پرده بر ماه انداز
وی صبح کرم کن و میا زآن سو باز
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳
دل سغبهٔ عشق توست با تن مستیز
اینک دل و تن توراست با من مستیز
بیداد تو ریخت خونم انصاف بده
ای دوست کش و غریب دشمن مستیز
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱
ماند به بهشت آن رخ گندم گونش
عشاق چو آدم است پیرامونش
خاقانی را نرفته بر گندم دست
عمدا ز بهشت می‌کند بیرونش
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳
خاقانی اسیر توست مازار و مکش
صیدی است فکندهٔ تو بردار و مکش
مرغی است گرفتهٔ تو مگذار و مکش
گر بگریزد به بند باز آر و مکش
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴
ای گشته خجل ز آن رخ گلگون گل و شمع
وز رشک تو در سرشک و در خون گل و شمع
من در هوس آن رخ هم‌چون گل و شمع
گردیده چو سرد و گرم هم‌چون گل و شمع
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵
برداشت فلک به خون خاقانی تیغ
تا ماه مرا کرد نهان اندر میغ
دی بوسه زدم بر آن لب نوش آمیغ
امروز که بر خاک زنم وای دریغ
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۰
در عشق تو شد موی زبانم به گزاف
کان موی میان ز غم دلم کرد معاف
بر هر سر موی من غمت راست مصاف
موئی شده‌ام به وصف تو موی شکاف
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۱
نه خاک توام به آدمی کردهٔ عشق
نه مرغ توام به دانه پروردهٔ عشق
پس بر چو منی پرده دری را مگزین
کآهنگ شناس نیست در پردهٔ عشق