عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۶
بپذیر دلی را که پراکندهٔ توست
برگیر شکاری که هم افکندهٔ توست
با صد گنه نکرده خاقانی را
گر زنده گذاری ار کشی بندهٔ توست
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۷
خاقانی اگرچه عقل دست خوش توست
هم محرم عشق باش کانده کش توست
داری تف عشق از تف دوزخ مندیش
کن آتش او هیزم این آتش توست
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۹
رخسار تو را که ماه و گل بندهٔ اوست
لشکرگه آن زلف سر افکندهٔ اوست
زلفت به شکار دل پراکندهٔ اوست
لشکر به شکارگه پراکندهٔ اوست
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
آن نرگس مخمور تو گلگون چون است
بادام تو پسته‌وار پر خون چون است
ای داروی جان و آفتاب دل من
چونی تو و چشم دردت اکنون چون است
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
تا یار عنان به باد و کشتی داده است
چشمم ز غمش هزار دریا زاده است
او را و مرا چه طرفه حال افتاده است
من باد به دست و او به دست باد است
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵
خاقانی از آن شاه بتان طمع گسست
در کار شکسته‌ای چو خود دل دربست
پروانه چه مرد عشق خورشید بود
کورا به چراغ مختصر باشد دست
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷
آن بت که ز عشق او سرم پر سود است
نقش کژ او هیچ نمی‌گردد راست
پیش آمد امروز مرا صبح‌دمی
گفتم به دلم هرچه کنی حکم تو راست
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
ای صید شده مرغ دلم در دامت
من عاشق آن دو لعل میگون فامت
ای ننگ شده نام رهی بر نامت
تا جان نبری کجا بود آرامت
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
روزی فلکم بخت اگر بازآرد
یار از دل گم بوده خبر بازآرد
هجران بشود آتشم از دل ببرد
وصل آید و آبم به جگر بازآرد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
معشوق ز لب آب حیات انگیزد
پس آتش تب چرا ازو نگریزد
آن را که ز لب دم مسیحا خیزد
آخر به چه زهره تب در او آویزد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
پیغام غمت سوی دلم می‌آید
زخمت همه بر روی دلم می‌آید
دل پیش درت به خاک خواهم کردن
کز خاک درت بوی دلم می‌آید
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸
هرگز لبم از ذکر تو خاموش نشد
یاد تو ز خاطرم فراموش نشد
مذکور نشد نام تو بر هیچ زبان
کاجزای وجودم همگی گوش نشد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
دریاب که دل برفت و تن هم بنماند
وان سایه که بد نشان من هم بنماند
من در غم تو نماندم این خود سخن است
کاینجا که منم جای سخن هم بنماند
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
جانان شد و دل به دست هجرانم داد
هجر آمد و تب‌های فراوانم داد
تب این همه تب‌خال پی آنم داد
تا بر لب یار بوسه نتوانم داد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
تا عشق به پروانه درآموخته‌اند
زو در دل شمع آتش افروخته‌اند
پروانه و شمع این هنر آموخته‌اند
کز روی موافقت بهم سوخته‌اند
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹
در راه تو گوشم از خبر باز افتاد
در وصل تو چشمم از نظر باز افتاد
چون خوی تو را به سر نیفتاد دلم
از پای درآمد و به سر باز افتاد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱
لعلت چو شکوفه عقد پروین دارد
روی تو چو لاله خال مشکین دارد
من در غم تو چو غنچه بندم زنار
تا نرگس تو چو خوشه زوبین دارد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳
چون درد تو بر دلم شبیخون آورد
دندانت موافق دلم گشت به درد
اندر همه تن نبود جز دندانت
کو با دل من موافقت داند کرد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
معشوقه ز لب آب حیات انگیزد
پس آتش تب چرا ازو نگریزد
آن را که لب دم مسیحا خیزد
آخر به چه زهره تب در او آویزد