عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۵۱
با نی گفتم تو را که فریاد زکیست
بی هیچ زبان ناله و فریاد زچیست
گفتا زشکر لبی بریدند مرا
بی ناله و فریاد نمی شاید زیست
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۹
گفتم که دلم گفت پریشان باشد
ویران زبرای چه برین سان باشد
گفتا که دل تو وقف اندوه من است
رسم است همیشه وقف ویران باشد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۶
اشکم ز دو دیده تا به دریا برسد
این نالهٔ من تا به ثریّا برسد
این گریه به خنده گردد و سوز به سور
گر بار دگر عروهٔ وثقی برسد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳۵
بلبل همه شب به درد دل می نالید
خون دل خود در رخ خود می مالید
می گفت که گل به زیر پا می سپرند
زین پس به چمن مرا بباید نالید
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۴۴
آن یافت که بودم به ملولی گم شد
صد گونه فضایل به فضولی گم شد
من بودم و یک دل که خدا را می جست
آن نیز به شومی رسولی گم شد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۳
ای باد اگر گذر کنی بر صرصر
از من سخن[ی] به یار سیمین بربر
کاو گفت تو را که ای بت حیلت گر
گر هست غمت پس غم من بهتر خور
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۴
گفتم طربی به صد دل و دین بخرم
هان تا که فروشد، من مسکین بخرم
جایی برسید درد دل، گر یابم
مرگی به هزار جان شیرین بخرم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۵
دل را چو فتاد با غم عشق تو رای
چندانک توانی به غمش می افزای
تا جان دارم دست من و دامن تو
زین سر نروم تا که بُباشم برپای
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۰
دردا که به هرزه زندگانی بگذشت
وندر شب غم روز جوانی بگذشت
افسوس که عمرم که ازو هر نفسی
صد جان ارزد به رایگانی بگذشت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۱
ماهی امید عمرم از شست برفت
بی فایده عمرم چو شب مست برفت
عمری که ازو دمی جهانی ارزید
افسوس که رایگانم از دست برفت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۳
در دیده زسودای تو دودی دارم
حاصل زغمت گفت و شنودی دارم
سرمایهٔ عمر جمله از دست برفت
بی آنک امید هیچ سودی دارم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۸
شد عمر خراب زار رو برنامد
صد روز فرورفت و غرض برنامد
دردا که به غربیل وفا عالم را
سر برکردیم و عمر بر سر نامد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۲۶
با دست تهی پرهوسان را چه دهند
پیداست که بی دسترسان را چه دهند
گویند مرا که با تو دلدار چه کرد
من هیچ کسم هیچ کسان را چه دهند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۳۲
بر سبزه چو چشم ابر نوروز گریست
بی وصل رخ یار نمی شاید زیست
شد لاله زخاک دیگران مجلس ما
تا سبزهٔ گور ما تماشاگه کیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۵۱
چندانک منم هزار چندان غم تست
بر جان من شیفته زین سان غم تست
هر کس به جهان زندگی از جان دارد
اِلّا من بی دل که مرا جان غم تست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۶۵
«اوحد» تو به جای غصّه ای صد می کش
چون نیک نمی شود تو هر بد می کش
بر خاک درش چو سر بدادی بر باد
بر گردن خود بار سر خود می کش
اوحدالدین کرمانی : رباعیات الحاقی
شمارهٔ ۴
عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت
دل خون شد و عقل رفت و صبرم بگریخت
زاین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت
جز دیده که هر چه داشت در پایم ریخت
اوحدالدین کرمانی : رباعیات الحاقی
شمارهٔ ۲۳
در عالم دون دلِ کسی یافته نیست
کاندر تف غم به سالها تافته نیست
تا کی گویی سیه گلیم است فلان
مسکین چه کند به دست خود بافته نیست
اوحدالدین کرمانی : رباعیات الحاقی
شمارهٔ ۳۵
یاد تو کنم ز چشم من خون بچکد
خون از دل ابرو چشم گردون بچکد
چشمم ز تو چون برید خونش بچکد
شک نیست که از بریدگی خون بچکد
اوحدالدین کرمانی : رباعیات الحاقی
شمارهٔ ۴۰
دل چون دل من غمزده نتواند بود
صد واقعه برهم زده نتواند بود
تا شربت عالم نشود خونابه
قوت من ماتمزده نتواند بود