عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۱۲
حسرت کشیم و آه دمادم متاع ماست
خون جگر نمک‌چش خوان وداع ماست
بر خوان هیچ‌کس جگر پاره‌پاره نیست
این لقمه وقف مایده اختراع ماست
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۱۵
از جوش دلم دیده پر از پاره خون است
در چشم ترم هر مژه فواره خون است
من گریه‌کنان بر سر آن کوی و ز هر سو
خلقی به سرم جمع به نظاره خون است
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۱۹
نه اشک است این که هر ساعت ز چشم من فرو ریزد
به جای آب، اخگر چشمم از دامن فرو ریزد
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۲۴
اجزای من چو لاله گر از هم جدا شود
هر جزو آن به داغ دگر مبتلا شود
گویا ز عندلیب گرفته‌ست خاطرش
کو باد صبحدم که دل غنچه وا شود
بیگانه‌وار بگذرم از مردمان چشم
با دیده‌ام خیال تو چون آشنا شود
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۳۳
از چاک دلم خنده غم‌آلود برآید
آری، که ز ماتم‌کده خشنود برآید؟
من صبح و تو خورشید چو خواهی که نمانم
نزدیکتر آ، تا نفسم زود برآید
نقش قدم ناقه بود کوکب مسعود
آن را که درین بادیه مقصود برآید
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۳۶
کجا تاب آورد در پیش اشک دیده‌فرسایم؟
دواند ریشه گر چون شمع، مژگان تا کف پایم
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۳۹
غم رفت از دل من و از سینه داغ هم
مهتاب نیست کلبه ما را چراغ هم
صد داغ سوختیم و ز دل تیرگی نرفت
روشن نکرد کلبه ما را چراغ هم
قدسی خبر ز قافله طاقتم مپرس
این کاروان گذشته ز ما بی سراغ هم
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۴۰
بر امید صبر، دور از بزم یار افتاده‌ام
داده‌ام با خود قراری کز قرار افتاده‌ام
مرده‌ام از رشک تا سوی حریفان دیده‌ام
دیگری می خورده و من در خمار افتاده‌ام
خواری عشقت به هر بی‌اعتباری کی رسد؟
اعتبار من بس این کز اعتبار افتاده‌ام
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۴۲
جز دود محبت که بود نور چراغم
آموخته بوی دگر نیست دماغم
بی ساغر اندوه، دلم تازه نگردد
تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۴۶
تا به کی بر لب به جای باده خون آرد کسی
گر به گل‌چیدن رود، داغ جنون آرد کسی
فطرت پستم نمی‌سازد به اقبال بلند
من خریدارم اگر بخت زبون آرد کسی
طالع فیروز در کارست، نه تدبیر و زور
بهر وصلت چند قوت بر فسون آرد کسی؟
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۴۷
آمدی و حسرت وصلم ز دل برداشتی
حسرتی بود از وصال آن هم به من نگذاشتی
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۴۸
جایی که تویی نیست کسی را گذر آنجا
از من که تواند که رساند خبر آنجا؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
زین گونه که رشک داردم در تب و تاب
در وصل، دلم ز یاد هجرست خراب
از اشک نرفت زنگ غم از دل من
ز آیینه ما غبار ننشست به آب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
واعظ که خبر ندارد از جان خراب
از شغل ملامتم ندارد خور و خواب
او گرم نصیحت است و من می‌گویم
از دیده، به آب سرد، می‌ریزد آب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
دود دلم آسمان‌گدازست امشب
چون راه عدم، دور و درازست امشب
صد دور بگشت چرخ و بیدار نشد
خورشید مگر به خواب نازست امشب؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
روزی که وداع آتش هجران انگیخت
صبر از دل من، چو دود از آتش، بگریخت
هر می که ز جام آشنایی خوردم
خون کرد جدایی و ز مژگانم ریخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
دانم ندهد به گفتگو وصلش دست
این غصه، لبم را ز سخن‌گفتن بست
تا حسن طلب بسته لبم را قدسی
چون نقطه نمی‌توان به حرفم پیوست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
از درد نیافت ضعف بر چشمم دست
وین پرده تار، گریه بر دیده نبست
از آمدن پیک خیالت به دلم
برخاست ز دل غبار و بر دیده نشست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
این پرده به روی دیده‌ام درد نبست
وین خار به چشمم مژه تر نشکست
بی روی تو از بس که غبارآلودست
تیر نگهم به دیده در خاک نشست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
از نادانی، کس نفتد در کم و کاست
دانایی ما بلای جان و دل ماست
تا دست چپ و راست ز هم دانستم
غم بر سر غم می‌رسدم از چپ و راست