عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۱
رفتی و شکیب از دل عشاق برفت
نقش هنر از صفحه آفاق برفت
فضل وکرم از زمانه رفتند برون
آن روز که طاهر بن اسحاق برفت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۳
یک غم نبود کز تو نصیب ما نیست
وز حسن خودت بحال ما پروا نیست
من واله لبهای توام لیک چه سود
سامان سخن گفتن از آن لبها نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
عشاق ترا امید بهر وزی نیست
جز درد دل از حسن رخت روزی نیست
بس کس که چو زلفین تو آشفته تست
چون ابن یمین یکی بدلسوزی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۹
بر آتش غم بکام دل روزی چند
خواهیم زد آب با دل افروزی چند
زان پیش که بر باد دهد دست اجل
گرد از سر خاک ما جگر سوزی چند
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۰
تا دل غم آنجان جهان خواهد خورد
سر نشتر غم بر رگ جان خواهد خورد
پیکان خدنک غمزه خونریزش
در آتش دل آب روان خواهد خورد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۵
تا ابن یمین از این جهان می نرود
اندوه تواش از دل و جان می نرود
ممکن نبود آنکه رود از سر او
سودای تو تا در سر آن می نرود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۰
چون اشکم ازینچشم چو جیحون بچکد
بر برگ زریر آب طبر خون بچکد
هر شام که یاد آرم از انروی چو صبح
همچون شفق از دیده من خون بچکد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۱
در کان کرم فضه وارزیز نماند
وز جمله جواهر بجز ازریز نماند
در نوبت ما نخاست یک مرد کریم
جز طاهر اسحاق که آن نیز نماند
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۲
گفتند که خرمی در افاق نماند
کس جفت طرب در خم این طاق نماند
گفتم سبب اینغم بی پایان چیست
گفتند که طاهر بن اسحاق نماند
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۳
هرگز فلکم زیاد می نگذارد
هر دم بغمی تازه ترم بسپارد
نزد فلک ستمگرم عیبی نیست
جز آنکه مرا اهل هنر پندارد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۰
گفتم بتو هیچ آگهی میاید
زین درد که بر دل رهی میآید
خندید و بطعنه گفت خوش باش فلان
کز رنگ توام بوی بهی میاید
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۷
جز لعل لبت که در سخن سفت گهر
هرگز نشنیدم که سخن گفت گهر
از بس که به جاروب مژه مردم چشم
در عشق تو از دیده من رفت گهر
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۶
دلرا سر شعر و شاعری نیست دگر
نی ز آنک برانش قادری نیست دگر
محمود همیباید ، گرنه بجهان
آن نیست که همچو عنصری نیست دگر
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۲
ای مونس غم قصه غمخواران پرس
یاری کن و احوال دل یاران پرس
از نرگس خود پرس نشان سر زلف
احوال شب تیره ز بیماران پرس
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۹
خواهد شدن از تن نظر جان زایل
ناگشته بجز حسرت و ارمان حاصل
یا رب ز جهان مرا چنان بر که هنوز
باشند بصحبتم عزیزان مایل
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۴
هر دم غم جانان المی میدهدم
عشق کهنش ز نو غمی میدهدم
بر دف زند دشمن و اینطرفه که دوست
پیوسته بسان نی دمی میدمدم
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۷
یکجرعه ز جام لبش ار نوش کنیم
غمهای جهان جمله فراموش کنیم
گر جنگ کند باز خوشم آید ازو
تا وقت صفا دست در اغوش کنیم
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۲
چندانکه درین کهنه رباطیم بهم
بو تا نشویم از غم ایام دژم
چون میگذرد عمر بهر حال که هست
تو خواه بشادی گذران خواه بغم
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۸
من سوخته دل نزد تو از خامانم
وز خوی بدت بیسرو بی سامانم
نزد همه کس به نیکنامی فاشم
جز نزد تو که از جمله بد نامانم
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۸
نه روح درین زمانه نی تن مائیم
نی تیره در این زمانه نه روشن مائیم
رفتم من و جملگی دگر دوست شدم
کارم بگذشت زانکه آن من مائیم