عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۲
ساقی می کهنه یار دیرین منست
بی دختر رز عیش نه آیین منست
گو حوریم مده که دل میطلبد « کذا »
همشیره رز که جان شیرین منست
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۴
ساقی قدحی که کار دنیا همه هیچ
این گفت و شنید و جنگ و غوغا همه هیچ
طوفان فنا چو بشکند کشتی عمر
عالم همه هیچ و حاصل ما همه هیچ
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۵
ساقی که ز آفتاب رخ مستم کرد
چون ذره بلند میشدم پستم کرد
بگداخت چو زر زلاف هستیم تمام
چون نیست شدم بیک نظر هستم کرد
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۶
ساقی قدحی ورنه حزین خواهم مرد
مدهوش کنم ورنه چنین خواهم مرد
من باده پرست بوده ام تا بودم
این دین منست و من بدین خواهم مرد
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۷
ساقی قدحی که گر بتان ناز کنند
مستان به نیاز کار خود ساز کنند
چندان بدر میکده سر خواهم زد
کز غیب دری بروی من باز کنند
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۸
ساقی به بهشت اگر چه راهم بدهند
خواهم می از آن چشم سیاهم بدهند
این باده نه درخور گدایی چو منست
یکجرعه مگر بعشق شاهم بدهند
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۹
ساقی می اگر ز ساغر جم باشد
ور درد محبت از خم غم باشد
من بنده آنکسم که در دور فلک
بر هر چه نصیب اوست خرم باشد
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴۰
ساقی دل من طمع زیاری ببرید
و ز بخت امید سایه داری ببرید
جان داشت امید لیک در آخر کار
امید هم از امیدواری ببرید
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴۱
ساقی قدحی که سوز داغم نرود
تا روغن باده در چراغم نرود
بویی که چو غنچه در دماغم ز می است
مغزم بشکافی ز دماغم نرود
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴۳
ساقی قدحی که هر که بیدار بود
امید حیاتش از لب یار بود
هر کس که حیات جوید از ظلمت دهر
آخر ز حیات خویش بیزار بود
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴۴
ساقی ز ادب مست تو گر دور بود
خونش بخورند اگر چه منصور بود
گر مست حقیقت است ور مست مجاز
بدمست گمان مبر که معذور بود
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴۵
ساقی بتو گر شویم همدم چه شود
زخم دل ما رسد بمرهم چه شود
زان بحر کرم که عالمی کامرواست
یکجرعه رسد به کام ماهم چه شود
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴۶
ساقی ز غم تو هر که مدهوش شود
خاموش بود اگر چه در جوش بود
خندان چو گل بهشت با دوزخ غم
این کار مجردان خاموش بود
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴۷
ساقی چو بکف جام شرابی گیرد
از بهر دل جگر کبابی گیرد
جز ساقی ما که خضر راه کرم است
کس نیست که دست کس به آبی گیرد
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴۸
ساقی فرح از ساغر می میباشد
عیش و طرب از نوای نی میباشد
دیوانه من از هجر توام عیب مکن
دیوانگی از برای کی میباشد
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴۹
ساقی دو جهان کجا دمی غم ارزد
یکجا بده که ملک صد جم ارزد
عالم چکنم تو گوشه چشم فکن
یک گوشه چشم تو دو عالم ارزد
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۵۰
ساقی چو ستم غم نه باندازه کند
فریاد مرا بلند آوازه کند
مردم ز غمت گوشه چشمی بفکن
کان نرگس مست جان من تازه کند
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۵۱
ساقی قدحی که جان فدای تو بود
خوش وقت کسی که خاکپای تو بود
آنجا که تویی هزار خورشید فلک
سرگشته چو ذره در هوای تو بود
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۵۲
ساقی چه صلاح از من مجنون آید
فکر از تو مگر باز بقانون آید
پر کن قدحی که پر تهیدست ودلیم
از دست و دل تهی چه بیرون آید
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۵۳
ساقی ز زمانه چند بیداد رسد
تا چند ستم بر دل ناشاد رسد
فریاد چه سود چون بود بخت بخواب
بیداری دل مگر بفریاد رسد