عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶
ای دیدهٔ روشن سنایی ز غمت
تاریک شد این دو روشنایی ز غمت
با این همه یک ساعت و یک لحظه مباد
این جان و دل مرا جدایی ز غمت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷
از ظلمت چون گرفته ما هم ز غمت
چون آتش و خون شد اشک و آهم ز غمت
از بس که شب و روز بکاهم ز غمت
از زردی رخ چو برگ کاهم ز غمت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
هر چند دلم بیش کشد بار غمت
گویی که بود شیفته‌تر بر ستمت
گفتی کم من گیر نگیرد هرگز
آن دل که کم خویش گرفتست کمت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
زین رفتن جان ربای درد افزایت
چون سازم و چون کنم پشیمان رایت
برخیزم و در وداع هجر آرایت
بندی سازم ز دست خود بر پایت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴
اندر همه عمر من بسی وقت صبوح
آمد بر من خیال آن راحت روح
پرسید ز من که چون شدی تو مجروح
گفتم ز وصال تو همین بود فتوح
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
گوشت سوی عاقلان غافل‌وش باد
چشمت سوی صوفیان دردی کش باد
بی روی تو آب دیده‌ها آتش باد
بی وصل تو روز نیک را شب خوش باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
زلفینانت همیشه خم در خم باد
واندوهانت همیشه دم در دم باد
شادان به غم منی غمم بر غم باد
عشقی که به صد بلا کم آید کم باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹
نور بصرم خاک قدمهای تو باد
آرام دلم زلف به خمهای تو باد
در عشق داد من ستمهای تو باد
جانی دارم فدای غمهای تو باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
اصل همه شادی از دل شاد تو باد
تا بنده بود همیشه بر یاد تو باد
بیداد همی کنی و دادم ندهی
داد همه کس فدای بیداد تو باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
گردی که ز دیوار تو برباید باد
جز در چشمم از آن نشان نتوان داد
ای در غم تو طبع خردمندان شاد
هر کو به تو شاد نیست شادیش مباد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
کاری که نه کار تست ناساخته باد
در کوی تو مال و ملک درباخته باد
گر چهرهٔ من جز از غم تست چو زر
در بوتهٔ فرقت تو بگداخته باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴
چشمم ز فراق تو جهانسوز مباد
بر من سپه هجر تو پیروز مباد
روزی اگر از تو باز خواهم ماندن
شب باد همه عمر من آن روز مباد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
آن را شایی که باشم از عشق تو شاد
و آن را شایم که از منت ناید یاد
با این همه چشم زخم ای حورنژاد
در راه تو بنده با خود و بی خود باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷
ما را به جز از تو عالم افروز مباد
بر ما سپه هجر تو پیروز مباد
اندر دل ما ز هجر تو سوز مباد
چون با تو شدم بی‌تو مرا روز مباد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸
در دیدهٔ خصم نیک روی تو مباد
بر عاشق سفله نیک خوی تو مباد
چون قامت من دل دو توی تو مباد
جز من پس ازین عاشق روی تو مباد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
آب از اثر عارض تو می گردد
آتش زد و رخسار تو پر خوی گردد
گر عاشق تو چو خاک لاشی گردد
چون باد به گرد زلف تو کی گردد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰
تن در غم تو در آب منزل دارد
دل آتش سودای تو در دل دارد
جان در طلب تو باد حاصل دارد
پس کیست که او نیل ترا گل دارد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
هجر تو خوشست اگر چه زارم دارد
وصل تو بتر که بی‌قرارم دارد
هجر تو عزیز و وصل خوارم دارد
این نیز مزاج روزگارم دارد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
از روی تو دیده‌ها جمالی دارد
وز خوی تو عقلها کمالی دارد
در هر دل و جان غمت نهالی دارد
خال تو بر آن روی تو حالی دارد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۳
با هجر تو بنده دل خمین می‌دارد
شبهاست که روی بر زمین می‌دارد
گویند مرا که روی بر خاک منه
بی روی توام روی چنین می‌دارد