عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۴
با فقر نشین اگر تو همدم خواهی
فقر است اگر ملک مُسلَّم خواهی
خاک کف پای این گدایان را خواه
گر افسر سروران عالم خواهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۵
درویش ز درویشی از آن می نرهد
کاین دهر درم به جای خود می ننهد
آن را که دل است هیچ درویشی نیست
و آن را که به دست است دلش می ندهد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۸
تا تو نشوی فرد به فردی نرسی
در راه یگانگی به مردی نرسی
تا تو غم نام و ننگ خواهی خوردن
هرگز به مقام هیچ مردی نرسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۹
در کعبهٔ دل اگر تو حاضر باشی
مانندهٔ کعبه سخت ظاهر باشی
از خود نفسی اگر مجرّد گردی
به زانک همه عمر مجاور باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۱
از خود به درآیی نفسی تجرید است
فارغ شوی از هر هوسی تجرید است
خودبینی و بی سیم و زری مشغولی است
اکرام همه خلق جهان تجرید است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۲
آن را که دلش خانهٔ توحید بود
در کون و مکان طالب تجرید بود
او را که شب و روز بود بر در او
شبها همه قدر و روزها عید بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۳
افکند بتی به بت پرستی ما را
او راست خبر که نیست هستی ما را
زان می که شب وصال با هم خوردیم
تا روز قیامت است مستی ما را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۴
ما را تو مدام دل به مستی ندهی
وز هستی خویش تا نرستی ندهی
تا هستی و نیستیت یکسان نشود
باید که تو نیستی به هستی ندهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۵
ساقی به صبوحی می ناب اندر ده
مستان شبانه را شراب اندر ده
مستیم و خراب در خرابات فنا
آوازه به عالم خراب اندر ده
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۶
دانم که زنیستی تو هستم کردی
پس از بد و نیک هر چه هستم کردی
من مستم و شک نیست که اصحاب کرم
بر مست نگیرند و تو مستم کردی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۷
مستم دارد زباده ساقی پیوست
مستی که بود جام می اش دور از دست
این کار نگر که مر مرا افتاده است
یاران همه از می و من از ساقی مست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۸
مستی زمی عشق و نه مستی زمی است
وآن کس که زمی مست بود مست کی است
دیوانه بهار دید گفتا که دَی است
جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۱
در صفّهٔ شاه دست یازی نبود
واندازهٔ کوتاه و درازی نبود
نارفته قدم تو معرفت می گویی
تو خود گویی ولی نمازی نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۲
یک دست به مصحفیم و یک دست به جام
گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام
نه پختهٔ پخته ایم و نه خامی خام
نه کافر مطلق نه مسلمان تمام
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۵
قلّاش و قلندری و عاشق بودن
می خواره و بت پرست و فاسق بودن
در کنج خرابات موافق بودن
به زانک به خرقه در منافق بودن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۶
درویشانیم و نیز دلریشانیم
آواره زخان و مان وز خویشانیم
ما جامهٔ مردان به سپر ساخته ایم
تا خلق گمان برد که ما زیشانیم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۹
هر مرد که با فراغتش سامان است
هر چند که مفلسی بود سلطان است
تا هست طمع بهشت دوزخ باشد
فارغ شو و چشم سوزنی میدان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۰
اکنون که تو را امید آزادی خاست
مشغول شدن به دیگری سخت خطاست
دعوی فراغت کنی و مشغولی
انصاف بده فارغ و مشغول رواست؟!
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۲
ناجنسان را تو محرم راز مکن
جز خدمت محرمان تو دمساز مکن
خواهی که سخن زپرده بیرون نشود
خونابه همی خور و دهن باز مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۸
غافل منشین که این زمانی است عزیز
هر دم که برآید از تو جانی است عزیز
عمری که بیاید و بخواهد رفتن
ضایع مکنش که خون بهایی است عزیز