عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۱
چو کلک صنع چنین رفت بر صحیفه «کن »
مگیر خرده بر ارباب عشق و عیب مکن
خراش سینه من باورت کجا افتد
که رنج بینی اگر پشت خاری از ناخن
حدیث قد تو گفتن، به شرح ناید راست
ز باغ سدره نهالیست کوتهی سخن
خیال خال تو آسایش دلست، از آن
به داغ تازه مداوا کنند ریش کهن
بپای خم سر خود گر نمی نهی، شاهی
امید عیش مدار از جهان بی سر و بن
مگیر خرده بر ارباب عشق و عیب مکن
خراش سینه من باورت کجا افتد
که رنج بینی اگر پشت خاری از ناخن
حدیث قد تو گفتن، به شرح ناید راست
ز باغ سدره نهالیست کوتهی سخن
خیال خال تو آسایش دلست، از آن
به داغ تازه مداوا کنند ریش کهن
بپای خم سر خود گر نمی نهی، شاهی
امید عیش مدار از جهان بی سر و بن
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۳
بر طرف مهت غالیه خم بخم است این
یا بر ورق لاله ز سنبل رقم است این؟
گفتی که: فلان هم ز سگانست در این کوی
ای من سگ کوی تو، چه لطف و کرم است این
عمری به سر این مرحله پیمودم و آخر
از بادیه عشق تو اول قدم است این
بی چاشنی غم نبود شربت راحت
می نوش، که در کاسه دوران بهم است این
چون میکشی آخر سخنی زان دهن تنگ
کاین قافله را توشه راه عدم است این
شاهی که اسیرست بدان غمزه خونریز
خونش نتوان ریخت، که صید حرم است این
یا بر ورق لاله ز سنبل رقم است این؟
گفتی که: فلان هم ز سگانست در این کوی
ای من سگ کوی تو، چه لطف و کرم است این
عمری به سر این مرحله پیمودم و آخر
از بادیه عشق تو اول قدم است این
بی چاشنی غم نبود شربت راحت
می نوش، که در کاسه دوران بهم است این
چون میکشی آخر سخنی زان دهن تنگ
کاین قافله را توشه راه عدم است این
شاهی که اسیرست بدان غمزه خونریز
خونش نتوان ریخت، که صید حرم است این
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۵
ما حق شناس پیر مغانیم و دیر او
خالی نه ایم یک نفس از ذکر خیر او
می خور برغم دهر، که خون تو میخورند
کیوان دیر دور و مه زود سیر او
ساقی بیا که ملک سلیمان بباد رفت
خالی فضای دشت و در از وحش و طیر او
کس تهمت دویی ننهد آفتاب را
ای دل بدوز دیده غیرت ز غیر او
شاهی، ز پیر مکیده بستان پیاله ای
سرمست بگذر از در دیرینه دیر او
خالی نه ایم یک نفس از ذکر خیر او
می خور برغم دهر، که خون تو میخورند
کیوان دیر دور و مه زود سیر او
ساقی بیا که ملک سلیمان بباد رفت
خالی فضای دشت و در از وحش و طیر او
کس تهمت دویی ننهد آفتاب را
ای دل بدوز دیده غیرت ز غیر او
شاهی، ز پیر مکیده بستان پیاله ای
سرمست بگذر از در دیرینه دیر او
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۰
تا بسته ای به سلسله مشکبو گره
جانهای بیدلانست به هر تار مو گره
عمری گذشت وان گره زلفم آرزوست
یارب مباد در دل کس آرزو گره
زان دم نمیزنم چو صراحی بخون دل
کز شوق، گریه میشودم در گلو گره
بستم خیال زلف کجت بر کنار چشم
جعد بنفشه راست بر اطراف جو گره
هر صبحدم که باد ز لعل تو دم زند
خون در درون غنچه شود تو بتو گره
در کار خویش صد گره از بخت دیده ام
تا دیده ام بر ابروی آن تندخو گره
شاهی ندوخت چاک دل از زلف نیکوان
کایام زد به رشته امید او گره
جانهای بیدلانست به هر تار مو گره
عمری گذشت وان گره زلفم آرزوست
یارب مباد در دل کس آرزو گره
زان دم نمیزنم چو صراحی بخون دل
کز شوق، گریه میشودم در گلو گره
بستم خیال زلف کجت بر کنار چشم
جعد بنفشه راست بر اطراف جو گره
هر صبحدم که باد ز لعل تو دم زند
خون در درون غنچه شود تو بتو گره
در کار خویش صد گره از بخت دیده ام
تا دیده ام بر ابروی آن تندخو گره
شاهی ندوخت چاک دل از زلف نیکوان
کایام زد به رشته امید او گره
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲
تا گشودی دو زلف عنبرسای
باد شد عود سوز و نافه گشای
جای ما کوی تست، جور مکن
که بدینها نمیرویم از جای
بتماشا چو سرو قامت یار
بر لب جوی شد قدح پیمای
بنگر در هوای آن لب لعل
گشته چشم پیاله خون پالای
نرگس مست را فکند از چشم
چمن از ساقیان بزم آرای
هر که را پیر عقل شد رهزن
قول مطرب نگشت راهنمای
سخن از زلف او مگو شاهی
تا نیفتد سراسر اندر پای
باد شد عود سوز و نافه گشای
جای ما کوی تست، جور مکن
که بدینها نمیرویم از جای
بتماشا چو سرو قامت یار
بر لب جوی شد قدح پیمای
بنگر در هوای آن لب لعل
گشته چشم پیاله خون پالای
نرگس مست را فکند از چشم
چمن از ساقیان بزم آرای
هر که را پیر عقل شد رهزن
قول مطرب نگشت راهنمای
سخن از زلف او مگو شاهی
تا نیفتد سراسر اندر پای
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۳
ای که با طره پر چین و شکست آمده ای
چشم بد دور، که آشفته و مست آمده ای
همچو گل رخت نیفکنده مکن عزم سفر
بنشین، چون بر ارباب نشست آمده ای
کرده ای نسبت بالاش به طوبی، هیهات
برو ای خواجه، که با همت پست آمده ای
دامن چون تو نگاری ز کف آسان ندهم
که به خونابه بسیار بدست آمده ای
شاهی از عمر ابد یافته ای بهره، که تو
کشته آن دو لب باده پرست آمده ای
چشم بد دور، که آشفته و مست آمده ای
همچو گل رخت نیفکنده مکن عزم سفر
بنشین، چون بر ارباب نشست آمده ای
کرده ای نسبت بالاش به طوبی، هیهات
برو ای خواجه، که با همت پست آمده ای
دامن چون تو نگاری ز کف آسان ندهم
که به خونابه بسیار بدست آمده ای
شاهی از عمر ابد یافته ای بهره، که تو
کشته آن دو لب باده پرست آمده ای
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۴
ای شمع رخسار ترا، تابی به هر کاشانه ای
وی زافتاب روی تو، گنجی به هر ویرانه ای
گر عاشقی در کوی تو باید، من تنها بسم
نشنودی آخر جان من، کز خانه ای دیوانه ای
خواهم متاع جان بکف، گرد سرت گردم شبی
ای طایر قدس آمده شمع ترا پروانه ای
تا دید آن خال سیه پهلوی زلفش مرغ دل
افتاد در دام بلا بیچاره بهر دانه ای
در گوش تو آه و فغان، بادی است از هر سو وزان
با چشم خواب آلود تو، افسون من افسانه ای
شاهی که میسوزد دلش، بیچاره آهی میکشد
دودی به روزن بر شود، هر جا که سوزد خانه ای
وی زافتاب روی تو، گنجی به هر ویرانه ای
گر عاشقی در کوی تو باید، من تنها بسم
نشنودی آخر جان من، کز خانه ای دیوانه ای
خواهم متاع جان بکف، گرد سرت گردم شبی
ای طایر قدس آمده شمع ترا پروانه ای
تا دید آن خال سیه پهلوی زلفش مرغ دل
افتاد در دام بلا بیچاره بهر دانه ای
در گوش تو آه و فغان، بادی است از هر سو وزان
با چشم خواب آلود تو، افسون من افسانه ای
شاهی که میسوزد دلش، بیچاره آهی میکشد
دودی به روزن بر شود، هر جا که سوزد خانه ای
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۶
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۷
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۲
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۳
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۵
دلا ز نرگس مستانه که میپرسی؟
سری بخواب خوش، افسانه که میپرسی؟
اسیر سلسله تست عالمی، لیکن
تو حالت دل دیوانه که میپرسی؟
مگو که یار دگر خانه ساخت در دل تو
کدام یار؟ چه دل؟ خانه که میپرسی؟
تو گنج حسنی و اهل نیاز منتظرند
که ره به کلبه ویرانه که میپرسی؟
نه حد ماست تمنای بزم او، شاهی
سخن ز ساغر و پیمانه که میپرسی؟
سری بخواب خوش، افسانه که میپرسی؟
اسیر سلسله تست عالمی، لیکن
تو حالت دل دیوانه که میپرسی؟
مگو که یار دگر خانه ساخت در دل تو
کدام یار؟ چه دل؟ خانه که میپرسی؟
تو گنج حسنی و اهل نیاز منتظرند
که ره به کلبه ویرانه که میپرسی؟
نه حد ماست تمنای بزم او، شاهی
سخن ز ساغر و پیمانه که میپرسی؟
امیرشاهی سبزواری : قطعات
شمارهٔ ۱
امیرشاهی سبزواری : قطعات
شمارهٔ ۴
امیرشاهی سبزواری : رباعیات
شمارهٔ ۳
امیرشاهی سبزواری : رباعیات
شمارهٔ ۷
امیرشاهی سبزواری : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
امیرشاهی سبزواری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
امیرشاهی سبزواری : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
امیرشاهی سبزواری : رباعیات
شمارهٔ ۱۲