عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۷
اندر طلب یار چو مردانه شدم
اول قدم از وجود بیگانه شدم
او علم نمی‌شنید لب بر بستم
او عقل نمی‌خرید دیوانه شدم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۹
چونان شده‌ام که دید نتوانندم
تا پیش توای نگار بنشانندم
خورشید تویی به ذره من مانندم
چون ذره به خورشید همی‌دانندم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۳
من از تو جدا نبوده‌ام تا بودم
اینست دلیل طالع مسعودم
در ذات تو ناپدیدم ار معدومم
وز نور تو ظاهرم اگر موجودم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۵
در وصل تو پیوسته به گلشن بودم
در هجر تو با ناله و شیون بودم
گفتم به دعا که چشم بد دور ز تو
ای دوست مگر چشم بدت من بودم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۶
در کوی تو من سوخته دامن بودم
وز آتش غم سوخته خرمن بودم
آری جانا دوش به بامت بودم
گفتی دزدست دزد نبد من بودم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۷
یک چند دویدم و قدم فرسودم
آخر بی تو پدید نامد سودم
تا دست به بیعت وفایت سودم
در خانه نشستم و فرو آسودم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۹
در خواب جمال یار خود میدیدم
وز باغ وصال او گلی می‌چیدم
مرغ سحری زخواب بیدارم کرد
ای کاش که بیدار نمی‌گردیدم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۱
دیشب که بکوی یار می‌گردیدم
دانی که پی چه کار می‌گردیدم
قربان خلاف وعده‌اش می‌گشتم
گرد سر انتظار می‌گردیدم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۲
گر در سفرم تویی رفیق سفرم
ور در حضرم تویی انیس حضرم
القصه بهر کجا که باشد گذرم
جز تو نبود هیچ کسی در نظرم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۳
از هجر تو ای نگار اندر نارم
می‌سوزم ازین درد و دم اندر نارم
تا دست به گردن تو اندر نارم
آغشته به خون چو دانه اندر نارم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۶
از خاک درت رخت اقامت نبرم
وز دست غمت جان به سلامت نبرم
بردار نقاب از رخ و بنمای جمال
تا حسرت آن رخ به قیامت نبرم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۸
جهدی بکنم که دل زجان برگیرم
راه سر کوی دلستان برگیرم
چون پرده میان من و دلدار منم
برخیزم و خود را ز میان برگیرم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵۳
عیبم مکن ای خواجه اگر می نوشم
در عاشقی و باده پرستی کوشم
تا هشیارم نشسته با اغیارم
چون بی‌هوشم به یار هم آغوشم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵۵
یک روز بیوفتی تو در میدانم
آن روز هنوز در خم چوگانم
گفتی سخنی و کوفتی برجانم
آن کشت مرا و من غلام آنم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵۶
از جملهٔ دردهای بی درمانم
وز جملهٔ سوز داغ بی پایانم
سوزنده‌تر آنست که چون مردم چشم
در چشم منی و دیدنت نتوانم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵۷
زان دم که قرین محنت وافغانم
هر لحظه ز هجران به لب آید جانم
محروم ز خاک آستانت زانم
کز سیل سرشک خود گذر نتوانم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵۸
بی‌مهری آن بهانه‌جو می‌دانم
بی درد و ستم عادت او می‌دانم
جز جور و جفا عادت آن بدخو نی
من شیوهٔ یار خود نکو می‌دانم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵۹
رویت بینم چو چشم را باز کنم
تن دل شودم چو با تویی راز کنم
جز نام تو پاسخ ندهد هیچ کسی
هر جا که به نام خلق آواز کنم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۰
عشق تو ز خاص و عام پنهان چه کنم
دردی که ز حد گذشت درمان چه کنم
خواهم که دلم به دیگری میل کند
من خواهم و دل نخواهد ای جان چه کنم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۱
بی روی تو رای استقامت نکنم
کس را به هوای تو ملامت نکنم
در جستن وصل تو اقامت نکنم
از عشق تو توبه تا قیامت نکنم