عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۹۵
چون نظر بر روی آن دشمن مروت می کنم
از بهار گریه گلریزان حسرت می کنم
تا به کی چون جام می عمرم به گردش بگذرد؟
مدتی در پای خم قصد اقامت می کنم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۹۷
نیست ناخن در کف و مشکل گشایی می کنم
کار عالم را به این بی دست و پایی می کنم
نیست مانند سپند از سوختن فریاد من
دور گردان را به آتش رهنمایی می کنم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۹۸
(تا به چند از گریه آزار دل جیحون دهم؟
از دعای بی اثر دردسر گردون دهم)
(آشیانی می توانم ساخت در کنج قفس
گر ز دل این خارخار رشک را بیرون دهم)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۱
چون به دریا روی با این دیده پر نم کنیم
حلقه گرداب ها را حلقه ماتم کنیم
پیش ازان کز یکدگر ریزیم چون قصر حباب
خیز تا چون موجه دریا وداع هم کنیم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۵
به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟
ازین قند مکرر سیر من یکبار چون گردم؟
ز بوی گل گرانی می کشد نازک نهال من
به چندین کوه غم بر خاطر او بار چون گردم؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۰
نتوان کرد به زندان بدن محصورم
شیشه را می شکند زور می پرزورم
در نمکدان ز نمکزار چه خواهد گنجید؟
چه کند حوصله تنگ فلک با شورم؟
بس که آمیخته نیش بود نوش جهان
دیدن شهد فزون می گزد از زنبورم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۴
دلی گرفته تر از غنچه در بغل دارم
به چشم آبله با خار بن جدل دارم
ز بس که سینه ام از کینه جهان صاف است
گمان برند که آیینه در بغل دارم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۷
حاشا که دل به ناز و نعیم جهان نهم
مرغی نیم که بیضه درین آشیان نهم
چون صبح بس که پرده دری دیده ام ز خلق
ترسم که راز با دل شب در میان نهم
خاکم که سینه ام هدف تیر عالم است
گردون نیم که با همه کس در کمان نهم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳۳
رفتیم و کوی او به رقیبان گذاشتیم
خوش کعبه ای به خار مغیلان گذاشتیم
آب نمک شناسی و رنگ حیا نداشت
لعل لب ترا به رقیبان گذاشتیم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳۸
دلبستگیی با دل بی کینه نداریم
آن روز دل از ماست که در سینه نداریم
ای صافدلان عیب مرا فاش بگویید
ما روی دل امید ز آیینه نداریم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۴۰
به کویش مشت خاکی می فرستم
پیام دردناکی می فرستم
دماغ نامه پردازی ندارم
به مستان برگ تاکی می فرستم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۴۷
منقلب گشته است از دور فلک احوال من
ضعف پیری در جوانی کرده استقبال من
جنس من قارون شد از گرد کسادی و هنوز
چشم حاسد برنمی دارد سر از دنبال من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۳
بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن
ز آه سردی آتش در دلم چون صبحگاه افکن
رگ خواب است از افسردگی ها رشته اشکم
به هویی این گرانخوابان غفلت را به راه افکن
ندارد راهی از افتادگی نزدیکتر دولت
چو یوسف خویش را در منزل اول به چاه افکن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۸۵
مرا چون نیست طالع ز آشنایی
همان بهتر که سازم با جدایی
من و بیگانگی، کز خوش قماشی
ندارد پشت و رو چون آشنایی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۸۶
باز رنگت شکسته است امروز
تا کجا رنگ عشق ریخته ای
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۱۰
به کویش مشت خاکی می فرستم
پیام دردناکی می فرستم
دماغ نامه پردازی ندارم
به مستان برگ تاکی می فرستم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۱۴
از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من
کز دوای تلخ بدخوتر شود بیمار من
جوش یکرنگی ز من نام و نشان برداشته است
می دهد آزار خود، هر کس دهد آزار من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۱۷
منقلب گشته است از دور فلک احوال من
ضعف پیری در جوانی کرده استقبال من
جنس من قارون شد از گرد کسادی و هنوز
چشم حاسد برنمی دارد سر از دنبال من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۲۳
بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن
ز آه سردی آتش در دلم چون صبحگاه افکن
رگ خواب است از افسردگی ها رشته اشکم
به هویی این گرانخوابان غفلت را به راه افکن
ندارد راهی از افتادگی نزدیکتر دولت
چو یوسف خویش را در منزل اول به چاه افکن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۲۴
نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
بگو تا گریه را دامان کوشش بر کمر بندم
اگر بر دل غباری داری ای روشن گهر از من