عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
آرام دل خویش نجویم چه کنم؟
وندر طلبش به سر نپویم چه کنم؟
گویند مرو که خون خود می‌ریزی
مادام که در کمند اویم چه کنم؟
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
من با تو سکون نگیرم و خو نکنم
بی عارض گلبوی تو گل بو نکنم
گویند فراموش کنش تا برود
الحمد فراموش کنم و او نکنم
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹
خیزم قد و بالای چو حورش بینم
وآن طلعت آفتاب نورش بینم
گر ره ندهندم که به نزدیک شوم
آخر نزنندم که ز دورش بینم
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
می‌آیی و لطف و کرمت می‌بینم
آسایش جان در قدمت می‌بینم
وآن وقت که غایبی همت می‌بینم
هر جا که نگه می‌کنمت می‌بینم
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
چون می‌کشد آن طیرهٔ خورشید و مهم
من نیز به ذل و حیف تن در ندهم
باری دو سه بوسه بر دهانش بدهم
وانگه بکشد چو می‌کشد بر گنهم
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
من با دگری دست به پیمان ندهم
دانم که نیوفتد حریف از تو به هم
دل بر تو نهم که راحت جان منی
ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم؟
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶
یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان
تا پیش قدت چنگ زند سرو روان
تا کی برم از دست جفای تو قلان
نی شرع محمدست نی یاسهٔ خان
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷
من خاک درش به دیده خواهم رفتن
ای خصم بگوی هرچه خواهی گفتن
چون پای مگس که در عسل سخت شود
چندانکه برانی نتواند رفتن
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
ای دست تو آتش زده در خرمن من
تو دست نمی‌گذاری از دامن من
این دست نگارین که به سوزن زده‌ای
هرچند حلال نیست در گردن من
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
آن لطف که در شمایل اوست ببین
وآن خندهٔ همچو پسته در پوست ببین
نی‌نی تو به حسن روی او ره نبری
در چشم من آی و صورت دوست ببین
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
ما را نه ترنج از تو مرادست نه به
تو خود شکری پسته و بادام مده
گر نار ز پستان تو که باشد و مه
هرگز نبود به از زنخدان تو به
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
ای کاش نکردمی نگاه از دیده
بر دل نزدی عشق تو راه از دیده
تقصیر ز دل بود و گناه از دیده
آه از دل و صد هزار آه از دیده
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
ای بی‌رخ تو چو لاله‌زارم دیده
گرینده چو ابر نوبهارم دیده
روزی بینی در آرزوی رخ تو
چون اشک چکیده در کنارم دیده
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹
ای مطرب ازان حریف پیغامی ده
وین دلشده را به عشوه آرامی ده
ای ساقی ازان دور وفا جامی ده
ور رشک برد حسود، گو جامی ده
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰
ای راهروان را گذر از کوی تو نه
ما بیخبر از عشق و خبر سوی تو نه
هر تشنه که از دست تو بستاند آب
از دست تو سیر گردد از روی تو نه
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱
هرگز بود آدمی بدین زیبایی؟
یا سرو بدین بلند و خوش بالایی؟
مسکین دل آنکه از برش برخیزی
خرم تن آنکه از درش بازآیی
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴
ای کاش که مردم آن صنم دیدندی
یا گفتن دلستانش بشنیدندی
تا بیدل و بیقرار گردیدندی
بر گریهٔ عاشقان نخندیدندی
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵
گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری
باشد که بلای عشق گردد سپری
چندانکه نگه می‌کنم ای رشک پری
بار دومین از اولین خوبتری
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری
چندانکه نگه می‌کنمت خوبتری
گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش
بستانم و ترسم دل قاضی ببری
سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی
سرمست هوی و پای‌بند هوسی
ترسم که به یاران عزیزت نرسی
کز دست و زبان خویشتن در قفسی