عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۶
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۷
شد دعای ناتوانان تا اجابت گاه راست
با کمان قامت خم رفت تیر آه راست
کی برند از مسلک حق فیض ارباب نفاق
مار کج کج می رود هر چند باشد راه راست
نور روی آفتاب من کم از خورشید نیست
کی توان دیدن سوی آن رشک مهر و ماه راست
چون توان دیدن ز دست اندازی باد صبا
بر رخش گه کج شود زلف سیاه و گاه راست
از چشم ترم مردمک آهی شد و برخاست
مژگان زغمت دود سیاهی شد و برخاست
ای مهر لقا هر که ترا دید چو شبنم
از هستی خود محو نگاهی شد و برخاست
چون چشم حباب آنکه ترا نیم نظر دید
از هستی موهوم خود آهی شد و برخاست
چون آینه جویا همه تن محو جمالم
هر مو به تنم مد نگاهی شد و برخاست
با کمان قامت خم رفت تیر آه راست
کی برند از مسلک حق فیض ارباب نفاق
مار کج کج می رود هر چند باشد راه راست
نور روی آفتاب من کم از خورشید نیست
کی توان دیدن سوی آن رشک مهر و ماه راست
چون توان دیدن ز دست اندازی باد صبا
بر رخش گه کج شود زلف سیاه و گاه راست
از چشم ترم مردمک آهی شد و برخاست
مژگان زغمت دود سیاهی شد و برخاست
ای مهر لقا هر که ترا دید چو شبنم
از هستی خود محو نگاهی شد و برخاست
چون چشم حباب آنکه ترا نیم نظر دید
از هستی موهوم خود آهی شد و برخاست
چون آینه جویا همه تن محو جمالم
هر مو به تنم مد نگاهی شد و برخاست
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۸
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۹
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۰
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۳
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۴
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۵
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۶
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۷
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۸
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۹۹
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۰
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۱
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۲
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۳
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۴
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۶
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۸
دور از تو درونم همه باغ از گل داغ است
یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است
رفتی و گل از هجر تو افسرده چراغ است
هر لالهٔ خونین جگر از درد تو داغ است
جز در ره رفتن زخودش پی نتوان برد
آسوده هر آنکس چو شرر گرم سراغ است
دل از خیال رخت سرخوش ایاغ گل است
نگه بروی تو پروانه چراغ گل است
به ماه عارض او چهره شد ز بی رویی
دلم همیشه ازین رو چو لاله داغ گل است
به باغ باده دلم غم کشیده ام نکشد
کرا هوای قدح نوشی و دماغ گل است
یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است
رفتی و گل از هجر تو افسرده چراغ است
هر لالهٔ خونین جگر از درد تو داغ است
جز در ره رفتن زخودش پی نتوان برد
آسوده هر آنکس چو شرر گرم سراغ است
دل از خیال رخت سرخوش ایاغ گل است
نگه بروی تو پروانه چراغ گل است
به ماه عارض او چهره شد ز بی رویی
دلم همیشه ازین رو چو لاله داغ گل است
به باغ باده دلم غم کشیده ام نکشد
کرا هوای قدح نوشی و دماغ گل است
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۹
دل گرفتار است تا گردآور سیم و زر است
بلبل ما در قفس چون غنچه از بال و پر است
نالهٔ عاشق بقدر درد می بخشد اثر
آه اگر بی لخت دل باشد خدنگ بی پر است
می همین دل مردگان را نیست اکسیر حیات
رنگ رخسار ترا هم کیمیای احمر است
برق بیتابیم را کهسار غم جولانگر است
دل تپیدن شهپر عنقای قاف دیگر است
حسن ذاتی را به آرایش نباشد احتیاج
خال و خط طاووس رنگین بال و پر را زیور است
هست خوبان را دورنگی در خور حسن و جمال
از گل رعنا بت زیبای من رعناتر است
قطرهٔ اشک ندامت راه چشم کم مبین
شاهد اعمال را جویا گرامی گوهر است
بلبل ما در قفس چون غنچه از بال و پر است
نالهٔ عاشق بقدر درد می بخشد اثر
آه اگر بی لخت دل باشد خدنگ بی پر است
می همین دل مردگان را نیست اکسیر حیات
رنگ رخسار ترا هم کیمیای احمر است
برق بیتابیم را کهسار غم جولانگر است
دل تپیدن شهپر عنقای قاف دیگر است
حسن ذاتی را به آرایش نباشد احتیاج
خال و خط طاووس رنگین بال و پر را زیور است
هست خوبان را دورنگی در خور حسن و جمال
از گل رعنا بت زیبای من رعناتر است
قطرهٔ اشک ندامت راه چشم کم مبین
شاهد اعمال را جویا گرامی گوهر است