عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
دی خسرو سیاره چو با شام نشست
از جیش حبش فتاد بر روم شکست
آمد بر من آنصنم باده پرست
چون نرگس پر خمار خود کردم مست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
گفتم صنما گر چه رخت همچو مهست
لیکن رقم سیاه بروی نه بهست
گفتا که چنین مگوی من لاله رخم
آخر نه که پاره ئی ز لاله سیهست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۹
قدت ز صنوبری که برخاست بهست
وز سرو که دهقانش بپیراست بهست
دائم سخن از قد چو سروت گویم
آری سخن راست بهر وقت بهست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
خطی که ز رویت ای پریوش برخاست
دودیست کز آتش ترت خوش برخاست
چون عارض خوبت آتشی سیرابست
نشگفت اگر دود ز اتش برخاست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
زلف تو که بس تعبیه ساز افتادست
هندوست و لیک ترکتاز افتادست
تا بر دل دیوانه من بند نهاد
آسوده و خوش نیست بآز افتادست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
نی دیده به از تو هیچ یاری دیدست
نی همچو رخت تازه بهاری دیدست
دل دست بزنجیر سر زلف تو زد
دیوانه در انچ کرد کاری دیدست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۱
ای شکر گفتار تو سرمایه روح
وی لعل گهر بار تو پیرایه روح
بیسایه بود روح ولیکن رخ تو
هم سایه روح امد و همسایه روح
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
ای گشته خجل ز انرخ گلگون گل سرخ
غرقه شده از رشک تو در خون گل سرخ
همچون جگر لاله دلم سوخته شد
تا چهره بر افروخته ئی چون گل سرخ
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۴
ای بنده بالای تو سرو آزاد
همچون تو بتی مادر ایام نزاد
روزی دلم دهان و چشم خوش تست
بیچاره نگر چه تنگ روزی افتاد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
آن بت که دمی جفا فراموش نکرد
با ما نفسی دست در آغوش نکرد
هر نکته که سر بسر بدو میگفتم
در بود ولی نگار در گوش نکرد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۲
آن دل که بر او مهر تو تابان باشد
میسوزد و شمعوار خندان باشد
تو جان منی و تا ابد خواهد بود
از تو نبرم تا ببرم جان باشد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۴
آورد خط آن نگار تا بنماید
ما را که شب و روز بهم می شاید
با عارضش آفتاب ماننده بود
گر وقت کسوف نور او بفزاید
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۶
از دست تو گر زهر خورم نوش شود
افیون ز کفت مایه ده هوش شود
شاه فلکم غاشیه بر دوش کشد
گر با تو مرا دست درآغوش شود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۲
بنگر که صبا باز چه نیرنگ آورد
در باغ چه لعبتان خوشرنگ آورد
ز آنها همه با گل صفت روی تو گفت
مسکین گل نازک از حیا رنگ آورد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۴
تا در دل من مهر تو مهوش باشد
روزم چو رخ فرخ تو خوش باشد
چون زلف تو هر دل که کند میل رخت
سودا زده ئی بر سر آتش باشد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۰
تا دل غم آنجان جهان خواهد خورد
سر نشتر غم بر رگ جان خواهد خورد
پیکان خدنک غمزه خونریزش
در آتش دل آب روان خواهد خورد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۶
تا خوی بد یار دگر سان نشود
احوال دل یار بسامان نشود
او جان طلبد از من و من بوسه ازو
او را شود این کار مرا آن نشود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۸
چون شب رقم از غالیه بر روز کشید
آمد بت من در پی او ماه رسید
شب چون شبه بود و دل همیگفت که هست
یا مه زرخش یا رخش از ماه پدید
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۰
چون اشکم ازینچشم چو جیحون بچکد
بر برگ زریر آب طبر خون بچکد
هر شام که یاد آرم از انروی چو صبح
همچون شفق از دیده من خون بچکد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۱
چون نرکس تو غمزه جادو بگشود
از جمله گلها قصب السبق ربود
سحرش بنگر که با همه مستی خویش
در صبحدم آفتاب زردی بنمود