عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۲۱
از مرگِ تو هر دمی دگرگون باشم
گَه بر سرِ خاک و گاه در خون باشم
روزیت ندیدمی بجان آمدمی
چندین گاهت ندیدهام چون باشم
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۲۲
گل بیرخ گلرنگ تو خاریست مرا
چشم از غم تو چو چشمه ساریست مرا
بیروی تو ای روی به خاک آورده
آشفته دلی و روزگاریست مرا
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۲۳
گفتم همه عمر نازنینت بینم
امروز چه گونه در زمینت بینم
ای در دل خاک خفته خون کرده دلم
کی دانستم که این چنینت بینم
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۲۴
کو کس که دل از مرگِ تو خون مینکند
تن نیز ز نوحه سرنگون مینکند
از خاک چو سبزه سرنگون کرد بسی
چون سبزه خطی سبز برون مینکند
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۲۸
جان را چو ز رفتن تو آگاهی شد
دل در سر نالهٔ سحرگاهی شد
کو آن همه دولت تو ای گنج زمین
کی دانستی که اینچنین خواهی شد
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۲۹
تا خاک تو گشت غم گسارم بی تو
بس خون که ز دیده میببارم بی تو
از روی چو گلبرگ و خط سبز تو ماند
برگ گل و سبزه یادگارم بی تو
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۳۲
تا چند کشم ز مرگ تو درد از تو
وز سینهٔ آتشین دم سرد از تو
ای چشم و چراغ گو که تدبیرم چیست
چون بردم رنج خاک برخورد ازتو
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۳۳
دردا که بر چون سمنت میریزد
زلف سیه پر شکنت میریزد
ای سی ودو سالهٔ من آخر بنگر
کان سی و دو دُر از دهنت میریزد
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۳۵
در ماتم تو چرخ سیه پوش بماند
ارواح ز فرقت تو مدهوش بماند
درداکه گل نازکت از شاخ بریخت
وان بلبل گویای تو خاموش بماند
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۳۶
از مرگ تو فاش گشت رازم چه کنم؟
چون تو بشدی، من به که نازم چه کنم؟
ای جان و دلم! بسوختی جان و دلم
من بی تو کجا روم چه سازم چه کنم؟
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۳۷
ای رفته و ما را به هلاک آورده
وان سرو بلند در مغاک آورده
بر خاک تو ماهتاب میتابد و تو
آن روی چو ماه را به خاک آورده
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۳۹
بس زود به مرگ کردی آهنگ آخر
گویی رفتی هزار فرسنگ آخر
از ناز چو درجهان نمیگنجیدی
چون گنجیدی در لحد تنگ آخر
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۴۰
زین پس ناید ز دیدگانم دیدن
بی روی تو تیره شد جهانم دیدن
جایی که تو بودهای نگه مینکنم
من جای تو بی تو چون توانم دیدن
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۴۲
رفتی تو به خاک و یاسمن بی تو رسید
گل نیز، دریده پیرهن، بی تو رسید
گلزار شود خاکِ تو از خونِ دلم
گر برگویم آنچه به من بی تو رسید
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۴۴
روزی که ز خاک من برون آید خار
گلبرگ رخم چو خاک ره گردد خوار
بگری بگری بر سر خاک من زار
گو ای همه خاک گشته کو آن همه کار
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۴۵
جانا رفتم بر دل پاکم بگری
بر جای سیاه سهمناکم بگری
ای گل! چو شدم به خاک، تو نیز مخند
وی ابر بسی بر سر خاکم بگری
عطار نیشابوری : باب بیست و ششم: در صفت گریستن
شمارهٔ ۴
خون دل من که هر دم افزون گردد
دریا دریا ز دیده بیرون گردد
وانگه که ز خاکِ تنِ من کوزه کنند
گر آب در آن کوزه کنی خون گردد
عطار نیشابوری : باب بیست و ششم: در صفت گریستن
شمارهٔ ۵
شب نیست که خون از دل غمناک نریخت
روزی نه که آب روی من پاک نریخت
یک شربت آب خوش نخوردم همه عمر
تا باز ز راه دیده بر خاک نریخت
عطار نیشابوری : باب بیست و ششم: در صفت گریستن
شمارهٔ ۶
این شیوه مصیبت که مرا اکنون است
چون شرح توان داد که حالم چونست
هر اشک که ازدیدهٔ من میریزد
گر بشکافی هزار دریا خونست
عطار نیشابوری : باب بیست و ششم: در صفت گریستن
شمارهٔ ۸
گر جان گویم جای خرابش بنماند
ور دل گویم رای صوابش بنماند
وز دیدهٔ سیل بار خود چتوان گفت
کز بس که گریست هیچ آبش بنماند