اسیری لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۳
بیا جانا که بی تو جان خرابست آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۷
المنتة لله که زنو عهد بهار است ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷
چونکه نکو ننگری جهان چون شد؟ امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۹۱
تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۲
نماند از تاب هجرانت مرا دیگر شکیبایی عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۹
هر گدایی مرد سلطان کی شود سنایی غزنوی : الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران
اندر کرامت نبوّت
گر ملک دیو شد گه آدم سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۵
خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۴۹۴
باد آمد و بویی زنگارم نرسانید نسیمی : اشعار الحاقی
شمارهٔ ۲
نور عینی این چنین در هردو عالم تا که راست ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۲۶ - تغزل و بهاریه
گشاده روی بهار، ای گشاده روی بهار رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۷۲ - یقینی لاهیجی قُدِّسَ سِرُّهُ العزیز
اسمش قاضی عبداللّه، عم قاضی یحیی لاهیجی است و همشیره زادهٔ شیخ احمد است که از علمای مشهور بوده. خود عالمی است فاضل و عاشقی کامل. سلسلهٔ نسبش به حضرت نوربخشیه منتهی میگردد. آخر سعادت شهادت یافت. از آن جناب است: شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۵
چشم ما روشن به نور او بود حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۲
آمال کوته است ز دنیا بریده را ملکالشعرای بهار : قصاید
قصیدهٔ ۱۱
به کام من بر، یک چند گشت گیهان بود طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۸۶
هرجا که بیفتد به زمین سایه زلفت سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح نصیرالدین احمد
ماه معظم آمد با فر و آفرین حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۳
به آب خضر مفروش آبروی پارسایی را نیر تبریزی : سایر اشعار
شمارهٔ ۷۱
دفتر دانش ما اشگروان پاک بشست ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۳۵ - سفر به حجاز
پس من از آن جا به بیت المقدس آمد م و از بیت المقدس پیاده با جمعی که عزم سفر حجاز داشتند برفتم. دلیل مردی جلد و پیاده رو نیکو بود او را ابوبکر همدانی میگفتند. به نیمه ذی القعده سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از بیت المقدس برفتم سه روز را به جای رسیدیم که آن را ارعز میگفتند و آن جا نیز آب روان و اشجار بود. به منزلی دیگر رسیدیم که آن را وادی القری میگفتند، به منزل دیگر رسیدیم که از آن جا به ده روز به مکه رسیدم و آن سال قافله از هیچ طرف نیامد و طعام نمی یافت. پس که به سکة العطارین فرود آمدم برابر باب النبی علیه السلام روز دوشنبه به عرفات بودیم مردم پرخطر بودند از عرب. چون از عرفات بازگشتم دو روز به مکه بایستادم و به راه شام بازگشتم سوی بیت المقدس.
شمارهٔ ۱۲۳
بیا جانا که بی تو جان خرابست آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۷
المنتة لله که زنو عهد بهار است ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷
چونکه نکو ننگری جهان چون شد؟ امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۹۱
تو شوخ هر کجا لب خندان گشوده ای صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۴۰۲
نماند از تاب هجرانت مرا دیگر شکیبایی عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳۹
هر گدایی مرد سلطان کی شود سنایی غزنوی : الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران
اندر کرامت نبوّت
گر ملک دیو شد گه آدم سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۵
خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۴۹۴
باد آمد و بویی زنگارم نرسانید نسیمی : اشعار الحاقی
شمارهٔ ۲
نور عینی این چنین در هردو عالم تا که راست ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۲۶ - تغزل و بهاریه
گشاده روی بهار، ای گشاده روی بهار رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۷۲ - یقینی لاهیجی قُدِّسَ سِرُّهُ العزیز
اسمش قاضی عبداللّه، عم قاضی یحیی لاهیجی است و همشیره زادهٔ شیخ احمد است که از علمای مشهور بوده. خود عالمی است فاضل و عاشقی کامل. سلسلهٔ نسبش به حضرت نوربخشیه منتهی میگردد. آخر سعادت شهادت یافت. از آن جناب است: شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۵
چشم ما روشن به نور او بود حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۲
آمال کوته است ز دنیا بریده را ملکالشعرای بهار : قصاید
قصیدهٔ ۱۱
به کام من بر، یک چند گشت گیهان بود طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۸۶
هرجا که بیفتد به زمین سایه زلفت سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح نصیرالدین احمد
ماه معظم آمد با فر و آفرین حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۳
به آب خضر مفروش آبروی پارسایی را نیر تبریزی : سایر اشعار
شمارهٔ ۷۱
دفتر دانش ما اشگروان پاک بشست ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۳۵ - سفر به حجاز
پس من از آن جا به بیت المقدس آمد م و از بیت المقدس پیاده با جمعی که عزم سفر حجاز داشتند برفتم. دلیل مردی جلد و پیاده رو نیکو بود او را ابوبکر همدانی میگفتند. به نیمه ذی القعده سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از بیت المقدس برفتم سه روز را به جای رسیدیم که آن را ارعز میگفتند و آن جا نیز آب روان و اشجار بود. به منزلی دیگر رسیدیم که آن را وادی القری میگفتند، به منزل دیگر رسیدیم که از آن جا به ده روز به مکه رسیدم و آن سال قافله از هیچ طرف نیامد و طعام نمی یافت. پس که به سکة العطارین فرود آمدم برابر باب النبی علیه السلام روز دوشنبه به عرفات بودیم مردم پرخطر بودند از عرب. چون از عرفات بازگشتم دو روز به مکه بایستادم و به راه شام بازگشتم سوی بیت المقدس.