جامی : لیلی و مجنون
بخش ۱۴ - در محک امتحان زدن لیلی نقد محبت مجنون را و تمام عیار بیرون آمدن آن
عنوانکش این صحیفه درد غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۹ - پیدا کردن تدبیر شناختن بیماری دل و عیوب نفس
بدان که چنان که درستی تن و دست و پا و چشم بدان بود که هریکی آنچه وی را برای آن آفریده اند برای قادر بود بتمامی تا چشم نیکو بیند و پا نیک رود. همچنین درستی دل بدان بود که آنچه خاصیت وی است در اصل فطرت و وی را بدان آفریده اند، بر وی آسان بود و آن را که طبع وی است اندر اصل دوستدار بود و این اندر دو چیز پدید آید: یکی اندر ارادت و یکی اندر قوت. ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
ای برده فراق تو فراغ دل من غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۹۶ - اصل دهم
گمان نیکو بردن به خویشتن. نهج البلاغه : حکمت ها
نکوهش نفاق و دورويى
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِي لاَمِعَةِ اَلْعُيُونِ عَلاَنِيَتِي وَ تُقَبِّحَ فِيمَا أُبْطِنُ لَكَ سَرِيرَتِي ازرقی هروی : قصاید
شمارهٔ ۲۵
در روزگار کامروا باد و شاد خوار قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۴۸۳
عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟ ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۲۰
زین تازه قبا که دسترنج مه ماست جامی : لیلی و مجنون
بخش ۸ - آغاز سلسله جنبانی داستان عشق لیلی و مجنون که آن سر دفتر پردگیان حجله جمال و عفت بود و این سر حلقه زنجیریان عشق و محبت
تاریخ نویس عشقبازان غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۱۲۱ - پیدا کردن فضیلت امل کوتاه
بدان که هرکه در دل خویش صورت کرد که زندگانی بسیار خواهد یافتن تا دیری بزید و مرگ وی نخواهد بود، از وی هیچ کار دینی نیاید که وی می گوید با خویشتن که روزگار در پیش است هرگاه که خواهی می توان کرد، در حال راه آسایش گیر. و چون مرگ خویش نزدیک پندارد همه حال به تدبیر مشغول باشد و این اصل همه سعادتهاست. رسول (ص) ابن عمر را گفت، «بامداد که برخیزی با خویشتن مگوی که شبانگاه را زنده باشی. و از زندگانی زاد مرگ بستان و از تندرستی زاد بیماری برگیر که ندانی که فردا نام تو نزد خدای تعالی چه خواهد بود». و گفت (ص)، «از هیچ چیز بر شما نمی ترسم که از دو خصلت: از پس هوا شدن و امید زندگانی دراز داشتن»، و اسامه چیزی خرید به نسیه تا یک ماه. رسول (ص) گفت، «عجب نماید از اسامه که تا یک ماه چیز خریده است، ان اسامه لطویل الامل، نهمار دراز امید است در زندگانی. بدان خدای که نفس من به دست وی است که چشم برهم نزنم که نپندارم که پیش از برهم نهادن مرگ در آید. و هیچ لقمه در دهان ننهم که نپندارم که به سبب مرگ در گلوی من بخواهد ماند». و آنگاه گفت، «یا مردمان! اگر عقل دارید خویشتن مرده انگارید که به خدایی که جان من به دست وی است که آنچه شما را وعده کرده اند بیاید و از آن خلاص نباید». و رسول (ص) چون آب تاختن کردی در وقت تیمم کردی. گفتندی، «آب نزدیک است»، گفت، ننباید که تا آن وقت زنده نباشم». ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۱۰
ای آنکه تو را پنجه ی شیری باشد طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۵۲
آخر این جان سبکروح ز تن خواهد رفت ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۵۴ - انگور
ای دوست ز رخ بدیدگان نورم ده ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۷۱
ای مست لب چون شکرت دختر رز جامی : تحفةالاحرار
بخش ۱۵ - حکایت زاغی که به شاگردی رفتار کبک رفت
زاغی از آنجا که فراغی گزید ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
آن قوم کجا نزد تو پویند همی ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۲
تا هجر تو کرد بر وصال تو شتاب جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۴ - در بیان فضیلت عشق
دل فارغ ز درد عشق، دل نیست نشاط اصفهانی : قصاید
شمارهٔ ۱۰
سوی تهران خویش را از اصفهان آورده ام سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۲
مگذار در حریم خرابات، پای بحث
بخش ۱۴ - در محک امتحان زدن لیلی نقد محبت مجنون را و تمام عیار بیرون آمدن آن
عنوانکش این صحیفه درد غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۹ - پیدا کردن تدبیر شناختن بیماری دل و عیوب نفس
بدان که چنان که درستی تن و دست و پا و چشم بدان بود که هریکی آنچه وی را برای آن آفریده اند برای قادر بود بتمامی تا چشم نیکو بیند و پا نیک رود. همچنین درستی دل بدان بود که آنچه خاصیت وی است در اصل فطرت و وی را بدان آفریده اند، بر وی آسان بود و آن را که طبع وی است اندر اصل دوستدار بود و این اندر دو چیز پدید آید: یکی اندر ارادت و یکی اندر قوت. ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
ای برده فراق تو فراغ دل من غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۹۶ - اصل دهم
گمان نیکو بردن به خویشتن. نهج البلاغه : حکمت ها
نکوهش نفاق و دورويى
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِي لاَمِعَةِ اَلْعُيُونِ عَلاَنِيَتِي وَ تُقَبِّحَ فِيمَا أُبْطِنُ لَكَ سَرِيرَتِي ازرقی هروی : قصاید
شمارهٔ ۲۵
در روزگار کامروا باد و شاد خوار قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۴۸۳
عجب رعنا و زیبایی، چه گویم؟ ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۲۰
زین تازه قبا که دسترنج مه ماست جامی : لیلی و مجنون
بخش ۸ - آغاز سلسله جنبانی داستان عشق لیلی و مجنون که آن سر دفتر پردگیان حجله جمال و عفت بود و این سر حلقه زنجیریان عشق و محبت
تاریخ نویس عشقبازان غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۱۲۱ - پیدا کردن فضیلت امل کوتاه
بدان که هرکه در دل خویش صورت کرد که زندگانی بسیار خواهد یافتن تا دیری بزید و مرگ وی نخواهد بود، از وی هیچ کار دینی نیاید که وی می گوید با خویشتن که روزگار در پیش است هرگاه که خواهی می توان کرد، در حال راه آسایش گیر. و چون مرگ خویش نزدیک پندارد همه حال به تدبیر مشغول باشد و این اصل همه سعادتهاست. رسول (ص) ابن عمر را گفت، «بامداد که برخیزی با خویشتن مگوی که شبانگاه را زنده باشی. و از زندگانی زاد مرگ بستان و از تندرستی زاد بیماری برگیر که ندانی که فردا نام تو نزد خدای تعالی چه خواهد بود». و گفت (ص)، «از هیچ چیز بر شما نمی ترسم که از دو خصلت: از پس هوا شدن و امید زندگانی دراز داشتن»، و اسامه چیزی خرید به نسیه تا یک ماه. رسول (ص) گفت، «عجب نماید از اسامه که تا یک ماه چیز خریده است، ان اسامه لطویل الامل، نهمار دراز امید است در زندگانی. بدان خدای که نفس من به دست وی است که چشم برهم نزنم که نپندارم که پیش از برهم نهادن مرگ در آید. و هیچ لقمه در دهان ننهم که نپندارم که به سبب مرگ در گلوی من بخواهد ماند». و آنگاه گفت، «یا مردمان! اگر عقل دارید خویشتن مرده انگارید که به خدایی که جان من به دست وی است که آنچه شما را وعده کرده اند بیاید و از آن خلاص نباید». و رسول (ص) چون آب تاختن کردی در وقت تیمم کردی. گفتندی، «آب نزدیک است»، گفت، ننباید که تا آن وقت زنده نباشم». ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۱۰
ای آنکه تو را پنجه ی شیری باشد طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۵۲
آخر این جان سبکروح ز تن خواهد رفت ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۵۴ - انگور
ای دوست ز رخ بدیدگان نورم ده ادیب الممالک : رباعیات طنز
شمارهٔ ۷۱
ای مست لب چون شکرت دختر رز جامی : تحفةالاحرار
بخش ۱۵ - حکایت زاغی که به شاگردی رفتار کبک رفت
زاغی از آنجا که فراغی گزید ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
آن قوم کجا نزد تو پویند همی ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۲
تا هجر تو کرد بر وصال تو شتاب جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۴ - در بیان فضیلت عشق
دل فارغ ز درد عشق، دل نیست نشاط اصفهانی : قصاید
شمارهٔ ۱۰
سوی تهران خویش را از اصفهان آورده ام سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۲
مگذار در حریم خرابات، پای بحث