ادیب صابر : قطعات
شمارهٔ ۳۴
بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام
میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۱
بالله که یکی از خود بخودآ
ادیب صابر : قطعات
شمارهٔ ۴
او شد جوان و آه جوانی من برفت
وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۲۳
سینه دریای من و لشگر غم امواجم
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
ای آنکه لبت آب حیات طرب است
وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۱۴
عشّاق اگر لقای ترا آرزو کنند
وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۲۲
زهی علاقه که با تار زلف یار ببستم
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۴۹
ای زلف تو مسکن دل شیدائی
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۲۳ - ابوصالح حَمْدون بن احمد بن عمارة القصّار نشابوری
و از این طایفه بود ابوصالح حَمْدون بن احمدبن عمارة القصّار نشابوری بود و مذهب ملامت از وی پراکنده شد بنشابور، صحبة محمّدبن سلم البادروسی کرده بود و صحبت ابوتراب نخشبی، وفات وی اندر سنۀ احدی و سبعین و مأتین بود.
وفایی شوشتری : غزلیات
شمارهٔ ۱۰
کسی گوی سعادت از میان بُرد
ادیب صابر : قطعات
شمارهٔ ۲
همه شراب به یاد بنفشه خواهم خورد
ادیب صابر : قطعات
شمارهٔ ۵
بگردان روی دل از فکرت بد
ادیب صابر : قطعات
شمارهٔ ۱۶
ز صد هزار محمد که در جهان آید
ادیب صابر : قطعات
شمارهٔ ۱۹
زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز
ادیب صابر : قطعات
شمارهٔ ۲۲
خداوندا زدوران زمانه
مجیرالدین بیلقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۴
شش جهت ملک را کار یکی در ده است
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۲ - ابراهیم بن ادهم
و از ایشان بود ابواسحق ابراهیم بن ادهم بن منصور از شهر بلخ بود و از ابناء ملوک بود. روزی بشکار بیرون آمده بود روباهی برانگیخت یا خرگوشی و بر اثر آن همی شد هاتفی آواز داد کی ترا از بهر این آفریده اند یا ترا بدین فرموده اند، پس دگرباره آواز داد از قربوس زین که واللّه ترا از بهر این نیافریده اند و بدین نفرموده اند، از اسب فرود آمد. و شبانی را دید از آن پدرش جُبّۀ شبان فرا ستد جُبّۀ پشمین بود و اندر پوشید و سلاحی کی داشت فرا وی داد و اندر بادیه شد و بمکه رفت و باسفیان ثوری صحبت کرد و با فضیل عیاض بشام شد و آنجا فرمان یافت. و از کسب دست خویش خوردی و دروگری و پالیزوانی یعنی بستانگری و آنچه بدین ماند. و مردی را دید اندر بادیه و نام مهین حق او را بیاموخت و بدان خدایرا بخواند و خضر را دید علیه السلام گفت برادر من داود ترا نام مهین بیاموخت.
پروین اعتصامی : مثنویات، تمثیلات و مقطعات
تیره‌بخت
دختری خرد، شکایت سر کرد
آذر بیگدلی : غزلیات
شمارهٔ ۹۹
مرا، کام دل، ازنگاهی برآید
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۱۶ - ابوحامد احمدبن خضرویه البلخی
و ازین طایفه بود ابوحامد احمدبن خضرویه البلخی از پیران بزرگ بود از خراسان و با ابوتراب نخشبی صحبت کرده بود، بنشابور آمد و ابوحفص را دید پس ببسطام شد بزیارة ابویزید و اندر فتوّة بزرگ بود و ابوحفص گفت هیچ کس ندیدم بهمّت بزرگتر و اندر احوال صادق تر از احمد خضرویه.