رهی معیری : غزلها - جلد اول
شاهد افلاکی
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی مجیرالدین بیلقانی : ترکیبات
شمارهٔ ۱۵
تا عالم است امید کسی زو وفا نشد مجیرالدین بیلقانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹
تا لاله ز شوخی به جهان شو در افگند ظهیرالدین فاریابی : قطعات
شمارهٔ ۸۹
ای گسسته قلاده پروین غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۵
بخت در خوابست می خواهم که بیدارش کنم واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۷۷
خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۲
صاحبا صدرا! به ذات آنکه کلک قدرتش فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶
چه آبروی که آن رانه عشق روی تو ریخت واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۴۶۳
چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی دل مجیرالدین بیلقانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶
دلی که درد تو ارزد دوا نمی ارزد نظام قاری : مناظرهٔ طعام و لباس
بخش ۵ - مکتوبی که صوف با صفوت باطلس بانصرت بخط ابیاری قلمی فرموده در لباس صاحب البسه
سلامی خرمتر از گلستان کمخا و خوشبوتر از جیب پر مشک و عبیر دیبا بآستر والا و قد اعلای (زینه النسا) آن آئین هر ملبس بانوی اطلس(دام ستره وزید عطره) توئی که کهنه را بچشم مردم آرائی و نورایکی صد نمائی. پایه صندلی و قتلی تو بر افتادگان و خاک نشینان نهالی و قالی روز افزون باد و در کنف کنفی و فرج فرجی دامنت از کرد حوادث محروس و مصون. بعد از آستین بوسی بر آن رای کتان وار عرض میرود که شاعر البسه نظام قاری(لازال تشریفه) این البسه که ساخته و پرداخته باین عبارت مانند ابریشم پیچیده و سنجیده تا چند بسان کرم پیله برخود تند و چون درزی از خود برد و برخود دوزد. واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۱
در چنگ خصم پاک گهر ایمن از بلاست ابوعلی عثمانی : باب ۵۳ تا آخر
بخش ۱۴ - فصل
و صعبترین آفتها دریت طریقت، صحبت کودکان است و هر که بچیزی ازین معنی مبتلا شد، اجماع پیرانست کی خدای عَزَّوَجَلَّ او را خوار و مخذول گردانید و از خود مشغول بکرد و اگر او را هزار هزار کرامت بود و انگار که بمرتبۀ شهدا رسید، زیرا که در خبرست بیان این، و نه آن دل مشغول است بمخلوقی و صعبت ترین آنست که این حدیث بر دل ایشان اندک نماید، و خوار فرا گیرند چنانک خدای تعالی میگوید وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَهُوَ عِنْدَاللّهِ عَظیمٌ و ازین گوید واسطی رَحِمَهُ اللّهُ که چون خداوندتعالی خواهد که بندۀ را خوار کند او را بصحبت احداث مبتلا کند. اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۱
سیر باغ او خیال خاطر شاد خود است نصرالله منشی : باب الاسد و الثور
بخش ۲۱
دمنه گفت: این مثل بدان آوردم تا بدانی که آنچه بحیلت توان کرد بقوت ممکن نباشد. کلیله گفت: گاو را که با قوت و زور خرد و عقل جمع است بمکر با او چگونه دست توان یافت؟ دمنه گفت: چنین است. لکن بمن مغرور است و از من ایمن، بغفلت او را بتوانم افکند. چه کمین غدر که از مامن گشایند جای گیرتر افتد، چنانکه خرگوش بحیلت شیر را هلاک کرد. چگونه؟ ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۵
آورد بر من آن نگار من از بستان سحاب اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۲۵
خان جم شوکت خدیو آسمان رفعت حسین انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
با دل گفتم که آن بتم دوش نهفت اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۰ - الحقیقة
این کار تو را کارگزار دگر است واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۰
گاهی سری بخاطر غمناک میکشی
شاهد افلاکی
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی مجیرالدین بیلقانی : ترکیبات
شمارهٔ ۱۵
تا عالم است امید کسی زو وفا نشد مجیرالدین بیلقانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹
تا لاله ز شوخی به جهان شو در افگند ظهیرالدین فاریابی : قطعات
شمارهٔ ۸۹
ای گسسته قلاده پروین غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۵
بخت در خوابست می خواهم که بیدارش کنم واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۷۷
خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۲
صاحبا صدرا! به ذات آنکه کلک قدرتش فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶
چه آبروی که آن رانه عشق روی تو ریخت واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۴۶۳
چشم پیکانت، نگاهی کرده روزی سوی دل مجیرالدین بیلقانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶
دلی که درد تو ارزد دوا نمی ارزد نظام قاری : مناظرهٔ طعام و لباس
بخش ۵ - مکتوبی که صوف با صفوت باطلس بانصرت بخط ابیاری قلمی فرموده در لباس صاحب البسه
سلامی خرمتر از گلستان کمخا و خوشبوتر از جیب پر مشک و عبیر دیبا بآستر والا و قد اعلای (زینه النسا) آن آئین هر ملبس بانوی اطلس(دام ستره وزید عطره) توئی که کهنه را بچشم مردم آرائی و نورایکی صد نمائی. پایه صندلی و قتلی تو بر افتادگان و خاک نشینان نهالی و قالی روز افزون باد و در کنف کنفی و فرج فرجی دامنت از کرد حوادث محروس و مصون. بعد از آستین بوسی بر آن رای کتان وار عرض میرود که شاعر البسه نظام قاری(لازال تشریفه) این البسه که ساخته و پرداخته باین عبارت مانند ابریشم پیچیده و سنجیده تا چند بسان کرم پیله برخود تند و چون درزی از خود برد و برخود دوزد. واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۱
در چنگ خصم پاک گهر ایمن از بلاست ابوعلی عثمانی : باب ۵۳ تا آخر
بخش ۱۴ - فصل
و صعبترین آفتها دریت طریقت، صحبت کودکان است و هر که بچیزی ازین معنی مبتلا شد، اجماع پیرانست کی خدای عَزَّوَجَلَّ او را خوار و مخذول گردانید و از خود مشغول بکرد و اگر او را هزار هزار کرامت بود و انگار که بمرتبۀ شهدا رسید، زیرا که در خبرست بیان این، و نه آن دل مشغول است بمخلوقی و صعبت ترین آنست که این حدیث بر دل ایشان اندک نماید، و خوار فرا گیرند چنانک خدای تعالی میگوید وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَهُوَ عِنْدَاللّهِ عَظیمٌ و ازین گوید واسطی رَحِمَهُ اللّهُ که چون خداوندتعالی خواهد که بندۀ را خوار کند او را بصحبت احداث مبتلا کند. اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۱
سیر باغ او خیال خاطر شاد خود است نصرالله منشی : باب الاسد و الثور
بخش ۲۱
دمنه گفت: این مثل بدان آوردم تا بدانی که آنچه بحیلت توان کرد بقوت ممکن نباشد. کلیله گفت: گاو را که با قوت و زور خرد و عقل جمع است بمکر با او چگونه دست توان یافت؟ دمنه گفت: چنین است. لکن بمن مغرور است و از من ایمن، بغفلت او را بتوانم افکند. چه کمین غدر که از مامن گشایند جای گیرتر افتد، چنانکه خرگوش بحیلت شیر را هلاک کرد. چگونه؟ ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۵
آورد بر من آن نگار من از بستان سحاب اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۲۵
خان جم شوکت خدیو آسمان رفعت حسین انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
با دل گفتم که آن بتم دوش نهفت اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۰ - الحقیقة
این کار تو را کارگزار دگر است واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۰
گاهی سری بخاطر غمناک میکشی