جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۴۹ - تضرع نمودن زلیخا پیش دایه و التماس حیله ای که سبب مواصلت یوسف گردد علیه السلام کردن
چو با آن کشته سودای یوسف ملکالشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۱۵۸ - بهار در خراسان
دلم از مردم ری سخت ملول است که نیست رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ الآیة... این صفت خداوند یگانه، بار خدا و پادشاه یگانه، در بزرگوارى و کاررانى یگانه، در بردبارى و نیکوکارى یگانه، در کریمى و بیهمتایى یگانه، در مهربانى و بنده نوازى یگانه، هر چه کبریاست رداء جلال اوست و بآن یگانه، هر چه عظمت و جبروت است ازار ربوبیت اوست و بآن یگانه، در ذات یگانه، در صفات یگانه، در کرد و نشان یگانه، در وفا و پیمان یگانه، در لطف و نواخت یگانه، در مهر و دوستى یگانه، روز قسمت که بود جزا و یگانه، پیش از روز قسمت که بود؟ همان یگانه، پس از روز قسمت که سپارد آن قسمت؟ همان یگانه، نماینده کیست؟ همان یگانه، آراینده کیست؟ همان یگانه، پیداتر از هر چه در عالم پیداییست و در آن پیدایى یگانه، پنهانتر از هر چه در عالم نهانیست و بدان نهانى یگانه. نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۶ - در حسب حال و انجام روزگار
بیا ساقی آن می نشان ده مرا نهج البلاغه : حکمت ها
ناپایداری دنیا
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ احمد شاملو : دشنه در دیس
پریدن
رها شدن بر گُردهی باد است و سید حسن غزنوی : ترجیعات
شمارهٔ ۸ - در مدح مجدالملک گوید
داری سر آنکه یار باشی مفاتیح الجنان : مناجات
مناجات ذاکرین
المناجاة الثالثة عشرة: مناجاة الذاکرین سلطان باهو : غزلیات
غزل ۲۰
بارها گفتم ترا دل بارها ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۱ - زندگی در مرو
چنین گوید ابومعین الدین ناصر خسرو القبادینی المروزی تاب الله عنه که من مردی دبیرپیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم. جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۴۲ - التفات نکردن یوسف به زلیخا در کفر و التفات به وی پس از توحید
زلیخا کرد بعد از رهنشینی سهراب سپهری : شرق اندوه
تا
بالارو ، بالارو. بند نگه بشکن، و هم سیه بشکن. اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۰
مهمان تو آمد دل در باغ رضا خوان کش مولوی : فیه ما فیه
فصل پنجاه و چهارم - گفت قاضی عزاّلدیّن سلام میرساند
گفت قاضی عزاّلدیّن سلام میرساند و همواره ثنای شما و حمد شما میگوید فرمود: وحدت کرمانشاهی : غزلیات
غزل شماره 23
زاهد نشُسته دست ز تن جانت آرزوست؟ غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۱۶ - فصل(در وضو شش چیز کراهیت است)
بدان که در وضو شش چیز کراهیت است، سخن گفتن و دست بر روی زدن و دست برفشاندن و از آبی که آفتاب گرم کرده باشد طهارت کردن و آب بسیار ریختن و بر سه بار زیادت کردن. اما روی خشک کردن بدان نیت تا گرد ننشیند یا دست بداشتن تا اثر عبادت بیشتر بماند، هر دو نقل کرده اند و هر دو رخصت است و چون نیت این باشد هر دو فضیلت است و از خنور سفالین طهارت کردن اولیتر و به تواضع نزدیکتر از آفتابه و طاس. جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۴۵ - فرستادن زلیخا دایه را به نزدیک یوسف علیه السلام و مطالبه مقصود کردن و ابا نمودن وی از آن
زلیخا با غم با این درازی رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۱ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... الآیة مفسران گفتند این آیت در شأن دو قبیله عرب فرود آمد یکى شریف و دیگر وضیع، میگویند اوس و خزرج بودند، و بعضى گفتند قریظه و نضیر بودند، با یکدیگر جنک کردند و از ایشان که شریف بودند قومى کشته شدند بدست آنان که وضیع بودند، و این در بدایت اسلام بود و بجاهلیت قریب العهد بودند، هم بر عادت و حکم جاهلیت گفتند لنقتلن بالعبد منّا الحرّ منهم، و بالمرأة منّا الرجل منهم، و بالرجل منا الرجلین منهم و لنضاعفنّ الجروح گفتند به بنده ما آزاد ایشان باز کشیم و بزن ما مرد ایشان و بیک مرد ما دو مرد ازیشان، و قصاص جراحتها مضاعف کنیم، که ما ازیشان مهتر و شریفتریم، آن گه قصه خویش بحضرت نبوى انها کردند. مصطفى ایشان را براستى و برابرى فرمود، رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد و رسول خدا بر ایشان خواند، و همه منقاد شدند و بحکم خدا و رسول فرو آمدند. ملا هادی سبزواری : غزلیات
غزل شماره ۳۹
شهر پر آشوب و غارت دل و دین است میرداماد : غزلیات
شمارهٔ ۱۵
بی غم عشق تو جان با هستی من دشمن است
بخش ۴۹ - تضرع نمودن زلیخا پیش دایه و التماس حیله ای که سبب مواصلت یوسف گردد علیه السلام کردن
چو با آن کشته سودای یوسف ملکالشعرای بهار : قطعات
شمارهٔ ۱۵۸ - بهار در خراسان
دلم از مردم ری سخت ملول است که نیست رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۲۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ الآیة... این صفت خداوند یگانه، بار خدا و پادشاه یگانه، در بزرگوارى و کاررانى یگانه، در بردبارى و نیکوکارى یگانه، در کریمى و بیهمتایى یگانه، در مهربانى و بنده نوازى یگانه، هر چه کبریاست رداء جلال اوست و بآن یگانه، هر چه عظمت و جبروت است ازار ربوبیت اوست و بآن یگانه، در ذات یگانه، در صفات یگانه، در کرد و نشان یگانه، در وفا و پیمان یگانه، در لطف و نواخت یگانه، در مهر و دوستى یگانه، روز قسمت که بود جزا و یگانه، پیش از روز قسمت که بود؟ همان یگانه، پس از روز قسمت که سپارد آن قسمت؟ همان یگانه، نماینده کیست؟ همان یگانه، آراینده کیست؟ همان یگانه، پیداتر از هر چه در عالم پیداییست و در آن پیدایى یگانه، پنهانتر از هر چه در عالم نهانیست و بدان نهانى یگانه. نظامی گنجوی : شرف نامه
بخش ۶ - در حسب حال و انجام روزگار
بیا ساقی آن می نشان ده مرا نهج البلاغه : حکمت ها
ناپایداری دنیا
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ احمد شاملو : دشنه در دیس
پریدن
رها شدن بر گُردهی باد است و سید حسن غزنوی : ترجیعات
شمارهٔ ۸ - در مدح مجدالملک گوید
داری سر آنکه یار باشی مفاتیح الجنان : مناجات
مناجات ذاکرین
المناجاة الثالثة عشرة: مناجاة الذاکرین سلطان باهو : غزلیات
غزل ۲۰
بارها گفتم ترا دل بارها ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۱ - زندگی در مرو
چنین گوید ابومعین الدین ناصر خسرو القبادینی المروزی تاب الله عنه که من مردی دبیرپیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم. جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۴۲ - التفات نکردن یوسف به زلیخا در کفر و التفات به وی پس از توحید
زلیخا کرد بعد از رهنشینی سهراب سپهری : شرق اندوه
تا
بالارو ، بالارو. بند نگه بشکن، و هم سیه بشکن. اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۰
مهمان تو آمد دل در باغ رضا خوان کش مولوی : فیه ما فیه
فصل پنجاه و چهارم - گفت قاضی عزاّلدیّن سلام میرساند
گفت قاضی عزاّلدیّن سلام میرساند و همواره ثنای شما و حمد شما میگوید فرمود: وحدت کرمانشاهی : غزلیات
غزل شماره 23
زاهد نشُسته دست ز تن جانت آرزوست؟ غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۱۶ - فصل(در وضو شش چیز کراهیت است)
بدان که در وضو شش چیز کراهیت است، سخن گفتن و دست بر روی زدن و دست برفشاندن و از آبی که آفتاب گرم کرده باشد طهارت کردن و آب بسیار ریختن و بر سه بار زیادت کردن. اما روی خشک کردن بدان نیت تا گرد ننشیند یا دست بداشتن تا اثر عبادت بیشتر بماند، هر دو نقل کرده اند و هر دو رخصت است و چون نیت این باشد هر دو فضیلت است و از خنور سفالین طهارت کردن اولیتر و به تواضع نزدیکتر از آفتابه و طاس. جامی : یوسف و زلیخا
بخش ۴۵ - فرستادن زلیخا دایه را به نزدیک یوسف علیه السلام و مطالبه مقصود کردن و ابا نمودن وی از آن
زلیخا با غم با این درازی رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره
۳۱ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... الآیة مفسران گفتند این آیت در شأن دو قبیله عرب فرود آمد یکى شریف و دیگر وضیع، میگویند اوس و خزرج بودند، و بعضى گفتند قریظه و نضیر بودند، با یکدیگر جنک کردند و از ایشان که شریف بودند قومى کشته شدند بدست آنان که وضیع بودند، و این در بدایت اسلام بود و بجاهلیت قریب العهد بودند، هم بر عادت و حکم جاهلیت گفتند لنقتلن بالعبد منّا الحرّ منهم، و بالمرأة منّا الرجل منهم، و بالرجل منا الرجلین منهم و لنضاعفنّ الجروح گفتند به بنده ما آزاد ایشان باز کشیم و بزن ما مرد ایشان و بیک مرد ما دو مرد ازیشان، و قصاص جراحتها مضاعف کنیم، که ما ازیشان مهتر و شریفتریم، آن گه قصه خویش بحضرت نبوى انها کردند. مصطفى ایشان را براستى و برابرى فرمود، رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد و رسول خدا بر ایشان خواند، و همه منقاد شدند و بحکم خدا و رسول فرو آمدند. ملا هادی سبزواری : غزلیات
غزل شماره ۳۹
شهر پر آشوب و غارت دل و دین است میرداماد : غزلیات
شمارهٔ ۱۵
بی غم عشق تو جان با هستی من دشمن است