عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۸
این بنده مراعات نداند کردن
زیرا که به گل رفته فرو تا گردن
این مستی ما چو مستی مستان نیست
پیداست حد مستی افیون خوردن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۷
با هر دو جهان چو رنگ باید بودن
بیزار ز لعل و سنگ باید بودن
مردانه و مرد رنگ باید بودن
ور نی به هزار ننگ باید بودن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۰
بر گردن ما بهانه‌ای خواهی بستن
وز دام و دوال ما نخواهی رستن
بالا نگران شدی که بیگانه شده است
دف را بمیفشان که نخواهی رفتن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۹
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نی حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهرهٔ این
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰۲
گفتم که بر حریف غمگین منشین
جز پهلوی خوشدلان شیرین منشین
در باغ چو آمدی سوی خار مرو
جز با گل و یاسمین و نسرین منشین
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱۵
من کی خندم تات نبینم خندان
جان بندهٔ آن خندهٔ بیکام و دهان
افسوس که خندهٔ ترا می‌بینند
و آن خندهٔ تو ز چشم خلقان پنهان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۴
ای چرخ فلک پایهٔ پیروزهٔ تو
زنبیل جهان گدای دریوزهٔ تو
صد سال فلک خدمت خاک تو کند
نگزارده باشد حق یکروزهٔ تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷۳
صد داد همی رسد ز بیدادی تو
در وهم چگونه آورم شادی تو
از بندگی تو سرو آزادی یافت
گل جامهٔ خود درید ز آزادی تو
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۳۰
صاحب‌نظران راست تحیر پیشه
مر کوران را تفکر و اندیشه
صد شاخ خوش از غیب گل افشان بر تو
بر شاخ رضا چه میزنی تو تیشه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۶
میدان فراخ و مرد میدانی نه
احوال جهان چنانکه میدانی نه
ظاهرهاشان به اولیا ماند لیک
در باطنشان بوی مسلمانی نه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۹
آن روز که دیوانه سر و سودائی
در سلسلهٔ دولتیان می‌آئی
امروز از آن سلسله زان محرومی
کامروز تو عاقلی و کارافزائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۳
ای ابر که تو جهان خورشیدانی
کاری مقلوب می‌کنی نادانی
از ظلم تو بر ماست جهان ظلمانی
بس گریه نصیب ماست تا گریانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۶۹
ای آنکه تو بر فلک وطن داشته‌ای
خود را ز جهان پاک پنداشته‌ای
بر خاک تو نقش خویش بنگاشته‌ای
وان چیز که اصل تست بگذاشته‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۷۱
ای آنکه حریف بازی ما بده‌ای
این مجلس جانست چرا تن زده‌ای
چون سوسن و سرو از غم آزاد بدی
بنده غم از آن شدی که خواجه شده‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸۳
با صورت دین صورت زردشت کشی
چون خر نخوری نبات و بر پشت کشی
گر آینه زشتی ترا بنماید
دیوانه شوی بر آینه مشت کشی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸۶
تو می‌خندی بهانه‌ای یافته‌ای
در خانهٔ خود دام و دغل باخته‌ای
ای چشم فراز کرده چون مظلومان
در حیله و مکر موی بشکافته‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴
با نااهلان اگر چو جانی باشی
ما را چه زیان تو در زیانی باشی
گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳۱
چشم مستت ز عادت خماری
افغان که نهاد رسم تنها خواری
چون می مددیست ای بخیلیت چراست
می می نخوری و شیره می‌افشاری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۵۱
خیری بنمودی و ولیکن شری
نرمی و خبیث همچو مار نری
صدری و بزرگی و زرت هست ولیک
انصاف بده که سخت مادر غری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶۱
در زهد اگر موسی و هارون آئی
وانگاه چو جبرئیل بیرون آئی
از صورت زهد خود چه مقصود ترا
در سیرت اگر یزید و قارون آئی