عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴
کو باده تا به سنگ زنم جام عقل را؟
از خط جام، حلقه کنم نام عقل را
عمری که در ملال رود در حساب نیست
چون بشمرم ز عمر خود ایام عقل را؟
تفسیده تر ز ریگ روان است مغز ما
ضایع مساز روغن بادام عقل را
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۷۱
لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است
نگهت زهر به سرچشمه مینا زده است
گوهر جرات من در صدف طوفان نیست
بارها قطره من بر صف دریا زده است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۸۶
خوشدلی فرش است در هر جا شراب و ساز هست
غم نگردد گرد آن محفل که غم پرداز هست
در صدف گوهر جدا باشد ز آغوش صدف
وصل هجران است هر جا دورباش ناز هست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۸۷
در محبت جز تهیدستی متاعی باب نیست
هر که را دل هست اینجا از اولوالالباب نیست
در میان چشم ما و دولت بیدار عشق
پرده بیگانگی جز پرده های خواب نیست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۹۶
پیش ارباب خرد رسم تکلف باب است
در خرابات مغان ترک ادب آداب است
عاشق صادق و پروای ملامت، هیهات
صبح در سینه خود چاک زدن بی تاب است
هر که گیرد ز جهان گوشه عزلت طاق است
هر که زین خلق به دیوار خزد محراب است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۹۹
در شکست دل ما سعی نه از تدبیرست
پشت این لشکر آگاه، دم شمشیرست
خبر از صورت احوال جهان نیست مرا
چشم حیرت زدگان آینه تصویرست
عافیت می طلبی ترک برومندی کن
که سر سبز در اینجا علف شمشیرست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۱
چاره خاک نشینان به قضا ساختن است
پیش شمشیر حوادث سپر انداختن است
دامن از خلق کشیدن گل شهرت طلبی است
این بساطی است که بر چیدنش انداختن است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۲
تا به کام است فلک، خار گل پیرهن است
بخت تا سبز بود ساحت گلخن چمن است
یوسف از خواری اخوان سر کنعانش نیست
هر کجا بخت عزیزی دهد آنجا وطن است
جوی شیر از جگر سنگ بریدن سهل است
هر که بر پای هوس تیشه زند کوهکن است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۴
اشک از گرمی آه دل من گلگون است
طره آه من از سلسله مجنون است
سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا
کز جهان دست تهی قسمت هر موزون است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۹
راحت و محنت عالم به هم آمیخته است
گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است
هر کجا خار و گلی دست و گریبان بینی
حسن و عشق است که با یکدگر آمیخته است
برگرفته است ز خاکستر دوزخ مشتی
نقش پرداز جهان رنگ سفر ریخته است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۱
جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت
این چنین گل نتوان از سر دستار گرفت
چمن آرای مرا حاجت در بستن نیست
جوش گل راه تماشایی گلزار گرفت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۲
دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت
گل به رغبت نتوان از کف درویش گرفت
کم خود گیر که انگشت نما می گردد
هر که چون ماه درین حلقه کم خویش گرفت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۴
مرا گشایش خاطر ز دامگاه بلاست
کمند وحدت من چارموجه دریاست
گره ز کار کریمان گشاده گردد زود
حباب نیم نفس بار خاطر دریاست
گریختیم به خاک از سپهر و غافل ازین
که خاک، تخته مشق محرران قضاست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۵
سیاه روی کتاب از ورق شماری ماست
شبی که صبح ندارد سیاهکاری ماست
ز شوق، جسم گران را چنان سبک کردیم
که وقت فکر، ردیف فلک سواری ماست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۶
ترا که پنبه گوش شعور سیماب است
نفس کشیدن محشر فسانه خواب است
هوای وادی غفلت رطوبتی دارد
که پای ریگ روان در شکنجه خواب است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱۹
ستاره سحر عشق چشم بیدارست
غبار لشکر غم ناله شرربارست
دلی که نیست در او شور عشق، ناقوس است
رگی که نیست در او پیچ تاب، زنارست
قدم ز دایره خود برون منه صائب
که حصن عافیت نقطه خط پرگارست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۱
کلام تلخ جبینان حلاوت آمیزست
زمین هند به آن تیرگی شکرخیزست
خدا غنی است ز عصیان ما سیه کاران
طبیب را چه زیان از شکست پرهیزست؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۷
بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است
هر حلقه پی رفتن حسن تو رکابی است
گر آه برآرد ز دل هر دو جهان دود
در پیش سیه مستی او دود کبابی است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۸
اندیشه ز مستی نکند هر که شرابی است
کآبادی این طایفه موقوف خرابی است
آن را که به انگشت توان عیب شمردن
در عالم انصاف ز مردان حسابی است!
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۸
سرکشم ز ابر بهاری گذشته است
شراب من از خوشگواری گذشته است
چرا ابرویت چون هلالی نباشد؟
که عمرش به بیمارداری گذشته است