عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۴
سبحان‌الله غمی به پایان نبریم
الا که ازو در دگری می‌نگریم
آن شد که ستاره می‌شمردیم به روز
اکنون همه روز و شب نفس می‌شمریم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۱
شخصی دارم زنده به جان دگران
عمری به هزار درد و محنت گذران
جان بر لب و دل بر اثر او نگران
دور از لب و دندان شما بی‌خبران
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۶
ای دل چو نمی‌نهد سپهرت گردن
نتوان به خروش و زور بخت آوردن
بر من چه بود جز که به کف خون خوردن
دیگر چه کنم دلا چه دانم کردن
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۹
هرچ از چو تویی نزیبد ای دوست مکن
وین خیره‌کشی گرچه ترا خوست مکن
گفتی ببرم جان تو و باکی نیست
جانا نه ز بهر جان نه نیکوست مکن
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۱
جانا لبم از شراب غم خشک مکن
چشمم ز سرشک هیچ دم خشک مکن
در عشق گران رکاب صبری داری
زنهار نمد زین ستم خشک مکن
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۰
گفتی چه شود کار فراقت یک‌سو
چون اشک چو شمع گرم باشم بی‌تو
آن روز ز روبهای اشکت به کجا
وان گرم سریهای چو اشکت پس کو
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۷
آن صبر که حامی منست از غم تو
مویی نبرد ز عهد نامحکم تو
وین وصل که قبله‌ایست در عالم عشق
از گمشدگان یکیست در عالم تو
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۹
بر من در محنت و بلا باز مخواه
درد من دل دادهٔ جان باز مخواه
جانی که به عاریت دو دم یافته‌ام
چندانک دمی بینمت آن باز مخواه
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۷
با دل گفتم گرد بلا می‌گردی
مغرور شدی به صبر و پی گم کردی
من نیز بدان رسن فروچاه شدم
دیدی که تو خوردی و مرا آزردی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۵
ای شب چو ز نالهای من بی‌خبری
بر خیره کنون چند کنم نوحه‌گری
ای روز سپید وقت نامد که مرا
از صحبت این شب سیه باز خری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۶
دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگیردت چو در من نگری
این طرفه که دوست‌تر ز جانت دارم
با آنکه ز صدهزار دشمن بتری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۸
ای دل بنشین به عافیت کو داری
تا باز نیفکنی مرا در کاری
از تلخی عیش اگر ترا سیری نیست
من سیر شدم ز جان شیرین باری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۱
ای دل به غم عشق بدین دشواری
آسان آسان پرده مگر برداری
ور هست وگر نیست به کامت باری
آن دم که به کام دل یاری یاری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۴
چون چنگ خودم به عمری ار بنوازی
هم در ساعت پردهٔ خواری سازی
آن را که چو زیر کرد گویا غم تو
چون زیر گسسته‌اش برون اندازی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۵
چون صبح درآمد به جهان‌افروزی
معشوقه به گاه رفتن از دلسوزی
می‌گفت و گری که با من غم روزی
صبحا ز شفق چون شفقت ناموزی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۴
کو آنکه ز غم دست به جایی زدمی
یا در طلب وصل تو رایی زدمی
بر حیله‌گری دسترسم نیز نماند
آن دولت شد که دست و پایی زدمی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۱
ای دل طمعم زان همه سرگردانی
نومیدی و درد بود و بی‌درمانی
این کار نه بر امید آن می‌کردم
باری تو که در میان کاری دانی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۰
چون دیده فرو ریخت به رخ بینایی
وز دل اثری نماند جز رسوایی
ای جان تو چه می‌کنی کرا می‌پایی
نیکو سر و کاریست تو درمی‌بایی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
دلدار مرا در غم و اندوه بکاست
یک روز برم به مهر ننشست و نخاست
گفتنم: مگر این عیب ز دل سختی اوست؟
چون میبینم جمله ز بدبختی ماست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲
اوحد، دیدی که هرچه دیدی هیچست؟
وین هم که بگفتی و شنیدی هیچست؟
عمری به سر خویش دویدی هیچست
وین هم که به کنجی بخزیدی هیچست؟