عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۶
شهبازم و شاهباز بشناخته ام
در عالم عاشقی سر انداخته ام
گوئی چو شناختی بگویم با تو
بشناخته ام چنان که بشناخته ام
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۸
تا آتش عشق او بر افروخته ایم
عود دل خود بر آتشش سوخته ایم
دلسوخته ایم و کار آتشبازی
آموخته ایم و نیک آموخته ایم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۰
ما سوخته ایم و بارها سوخته ایم
وین خرقهٔ پاره بارها دوخته ایم
هر شعله که ز آتش ز سر شوق جهد
در ما گیرد از آنکه ما سوخته ایم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۳
تا صورت او در آینه می بینم
معنی همه هر آینه می بینم
آئینهٔ دل به چشم جان می نگرم
وین طرفه که او در آینه می بینم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۶
در عالم عشق منزلی ساخته‌ام
سرمایه و سود جمله درباخته‌ام
من با تو بگویم که چه بشناخته‌ام
بشناخته ام چنان که بشناخته‌ام
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۷
روبند به روی همچو مه بسته بتم
در پرده خوشی نشسته پیوسته بتم
این بت شاه است و عالمی بندهٔ او
برخاسته در خدمت و بنشسته بتـم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۲
با شمع رخش دمی چو دمساز شدم
پروانهٔ مستمند جانباز شدم
آن روز که این قفس بباید پرداخت
چون شهبازی به دست شه باز شدم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۵
هر آینه ای که آید اندر نظرم
تمثال جمال روی او می ‌نگرم
در جام جهان نما نگاهی کردم
مجموع کمال در یکی می‌ شمرم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۷
تا جان باشد به می خوری می‌ کوشم
خوش آب حیاتی است روان می ‌نوشم
مویی ز سر زلف بتی یافته ام
زنـــار کنم بـــه عـــالمی نــــفروشم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۰
در خلوت دل یار نهان می ‌بینم
پیداست به علم او روان می ‌بینم
ازدیدهٔ کور روشنائی مطلب
عینی است عین و من عیان می‌ بینم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۴
زان باده نخورده ام که هشیار شوم
آن مست نیم که باز بیدار شوم
یک جام تجلّی بلای تو بَسَم
تا از عدم و وجود بیدار شوم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۹
تا آتش عشق او برافروخته‌ ایم
عود دل خود بر آتشش سوخته‌ ایم
دل سوخته‌ ایم و کار آتشبازی
آموختــه ‌ایم و نیــک آموختــه‌ ایم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۱
مائیم ز خود وجود پرداختگان
و آتش به وجود خود در انداختگان
پیش رخ چون شمع تو شبهای دراز
پروانه صفت وجود خود باختگان
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۹
بواب از آن نشانده اند بر در او
تا وا گردد هر که ندارد سر او
صد جان به جوی است نزد جانانهٔ ما
جانی چه بود که باشد آن در خور او
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۲
اسرار سعادت نه به عادت زده ‌ای
وز گنج همه روزه زیادت زده‌ ای
این چشم سیه سرخ بر ابرو که تو راست
پیداست که از سر ارادت زده ‌ای
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۵
یاری دارم یگانهٔ سرمستی
هستی که جز او نیست به عالم هستی
گویند بگیر دست او را در دست
دستش گیرم اگر بیابم دستی
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۶
بی آینه تمثال نماید هی هی
بی مهر به شب ماه بر آید هی هی
سوزد سبحات وجه او دیدهٔ ما
گر پردهٔ وجه برگشاید هی هی
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۷
با عقل حدیث عشق گویی هی هی
در کتم عدم وجود جویی هی هی
جامی و شراب و عاشق و معشوقی
یک دم به خود آ که خود تو اویی هی هی
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۸
دعانی من الکرمان ثم دعانیا
فان هواها مولع بهوا نیا
ولا تذکرونی ماءِ ماهان نه
بماهان بی فی الجسم ماکان هانیا
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۷
دعانی من الکرمان ثم دعانیا
فان هواها مولع بهوانیا
ولا تذکرنی ماء ماهان انه
بماهان بی فی الجسم ما کان هانیا