عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۵
در خانه عشق تا که من بنشستم
از هر فکری بجز خیالت رستم
آسوده شدم که برد سلطان غمت
در کاخ وجود هر چه بود از دستم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۳
گفتم روم از عشق تو در معدن غم
یاقوت روان گذارم اندر تن غم
خود خرمن عمر کنون از غم تو
در خوشه همین نهان کند خرمن غم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۷
مرغ چمن وصلم و چون اهرمنم
دل بتکده غم است و من برهمنم
با این دل تیره بخت آخر چکنم
روزی که سموم هجر سوزد بدنم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۵
آکنده به آتش دل بی حاصل من
گوئی که ز آتش است آب و گل من
عصیان نکند کس ار بود دوزخ حشر
چون آتش دوزخ درون دل من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۰
اکنون که شدی مه خرد برده من
از وصل تو زنده شد دل مرده من
سیمرغ غمت کشد به منقار ستم
خاشاک بلا به جان افسرده من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۱
ای زنگ غمت صیقل آیینه‌ی من
انبار فلک مباش در کینه‌ی من
خود بس باشد گیاه هستی مرا
این شعله که سر کشید از سینه من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۶
ای وصل تو ناداشته پاس دل من
خون کرده بجای می به کاس دل من
بر دست تو گفتم در وم خوشه غم
خود دست غم تو بود داس دل من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۷
ای گلخن غم کرده سرای دل من
خون داده بجای می سزای دل من
بر ساقی بزم تو جه تهمت بندم
می خون جگر کند هوای دل من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۸
تا یافت شود مگر برای دل من
یاری که بسربرد هوای دل من
در کوچه روزگار پر آبله شد
از پویه بیفایده پای دل من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۹
تا دور شدی ز چشم غمدیده من
افعی بلا شد مژه در دیده من
خود سوختم و همی نمی دارد دست
آتش ز گیاه جان تفتیده من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۶
گر تیغ غمش ز جان کشد کینه من
ای دل نخوری دریغ بر سینه من
گو صیقل تیغ جان زدای غم دوست
بزدای ز زنگ هستی آئینه من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۷
می آمد دی بسان اقبال شهان
خندان چو لب بهار در خوزستان
من از غم او چو پیر زاهد گریان
او همچو شباب بر غم من خندان
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۸
هر روز ز بهر دل بیحاصل من
آتش خیزد همی ز آب و گل من
در خاطرم ار خیال جنت گذرد
دوزخ شود آن خیال اندر دل من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۱
یارب به که گویم اندرین دیر کهن
کز جان چه کشیده ام در این مدت من
بر روی غم دوست در دل بسته
و آنگه چو بلا نشسته در خانه تن
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۳
یک عمر اسیر درد پنهان بودن
زنجیری نامرد به زندان بودن
در حلقه غم سر بگریبان بودن
بتوان نتوان یار به نادان بودن
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۷
ای راحت سینه سینه رنجور از تو
وی قبله دیده دیده مهجور از تو
با دشمن من ساخته ای دوراز من
وزدروی تو سوخته ام دور از تو
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۸
دل در غمت از دو کون برداشته به
در مزرع جان تخم بلا کاشته به
این رخنه غم که دیده اش می خوانند
بی دوست بخاک محنت انباشته به
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۳
من کیستم ای شوخ دل از کف شده ای
آتش به دکان هستی خود زده ای
با غیر تو خوش نشین کز آشوب غمت
خون شد دل ما و سینه آتشکده ای
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۷
ای دل تا کی به هرزه تدبیر کنی
وز خون جگر به جوی غم شیر کنی
تار تو کز آن دام مگس نتوان کرد
خواهی که به آن همای نخجیر کنی
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۹
ای دیده ز اشک بی متاعم نکنی
در بیعگه غم ابتیاعم نکنی
چون من سخن از وداع دلدار کنم
ای جان عجب است اگر وداعم نکنی