عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰۱
عندی جمل و من اشتیاق و فضول
لا یمکن شرحها به کتب و رسول
بل انتظر الزمان و الحال یحول
ان یجمع بیننا فتصغی و اقول
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰۳
ممکن ز تو چون نیست که بردارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل
گر من به غم تو نسپارم دل
دل را چکنم بهر چه میدارم دل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰۵
هم شاهد دیده‌ای و هم شاهد دل
ای دیده و دل ز نور روی تو خجل
گویند از آن هر دو چه حاصل کردی
جز عشق ز عاشقان چه آید حاصل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۲
آنکس که به آب دیده‌اش میجویم
در جستن او روان چو آب جویم
امروز به گاه آمد و گفتا که سماع
نگذاشت که من دست نمازی شویم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۵
آن وقت آمد که ما به تو پردازیم
مرجان ترا خانهٔ آتش سازیم
تو کان زری میان خاکی پنهان
تا صاف شوی در آتشت اندازیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۶
آنها که به پیش دلستان می‌کردم
چون بد مستان دست فشان می‌کردم
هرچند ز روی لطف او خوش خندید
آخر بچه روی آنچنان می‌کردم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱۷
آواز تو بشنوم خوش آوازه شوم
چون لطف خدا بیحد و اندازه شوم
صد بار خریده‌ای و من ملک توام
یکبار دگر بخر که تا تازه شوم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۱
از بلبل سرمست نوائی شنوم
وز باد سماع دلربائی شنوم
در آب همه خیال یاری بینم
وز گل همه بوی آشنائی شنوم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲۹
از خویش خوشم نی نباشد خوشیم
از خود گرمم نه آب و نی آتشیم
چندان سبکم به عشق کاندر میزان
از هیچ کم آیم دو من ار برکشیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۰
از درد همیشه من دوا می‌بینم
در قهر و جفا لطف و وفا می‌بینم
در صحن زمین به زیر نه طاق فلک
بر هرچه نظر کنم تو را می‌بینم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۵
از طبع ملول دوست ما می‌دانیم
وز غایت عاشقیش می رنجانیم
شرمنده و ترسنده نبرد راهی
تا راه حجاب ماست ما می‌رانیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۷
از عشق تو من بلند قد می‌گردم
وز شوق تو من یکی به صد می‌گردم
گویند مرا بگرد او می‌گردی
ای بیخبران بگرد خود میگردم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴۱
افتاده مرا عجب شکاری چکنم
واندر سرم افکنده خماری چکنم
سالوسم و زاهدم ولیکن در راه
گر بوسه دهد مرا نگاری چکنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۴۹
امشب که غم عشق مدامست مدام
جام و می لعل با قوامست قوام
خون غم و اندیشه حلالست حلال
خواب و هوس خواب حرامست حرام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۰
امشب که مه عشق تمامست تمام
دلدار فرو کرده سر از گوشهٔ بام
امشب شب یاد است و سجود است و قیام
چون باده و می خواب حرامست حرام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲
امشب همه شب نشسته اندر حزنم
فردا بروم مناره را کارد زنم
خشم آلودست اگرچه با ماست صنم
در چاه رسیده‌ام ولی بی‌رسنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۴
انگورم و در زیر لگد می‌گردم
هر سوی که عشق می‌کشد می‌گردم
گفتیکه به گرد من چرا می‌گرد
گرد تو نیم به گرد خود می‌گردم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵۸
ای جان و جهان، جان و جهان گم کردم
ای ماه زمین و آسمان گم کردم
می بر کف من منه بنه بر دهنم
کز مستی تو راه دهان گم کردم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۷
با درد بساز چون دوای تو منم
در کس منگر که آشنای تو منم
گر کشته شوی مگو که من کشته شدم
شکرانه بده که خونبهای تو منم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶۹
بازآمد و بازآمد ره بگشائیم
جویان دلست دل بدو بنمائیم
ما نعره‌زنان که آن شکارت مائیم
او خنده کنان که ما ترا میپائیم