عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۴
کس نیست غم اندوخته‌تر زین که منم
با درد تو آموخته‌تر زین که منم
گفتی که نه‌ای به عشق درپخته هنوز
خامی چه کنی سوخته‌تر زین که منم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۵
بر آتش هجر عمری ار بنشینم
بر خاک در تو هم به دل نگزینم
از باد همه نسیم زلفت بویم
در آب همه خیال رویت بینم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۶
آن دیده ندارم که به خوابت بینم
یا آن رخ همچو آفتابت بینم
از شرم رخ تو در تو نتوان نگریست
می‌ریزم اشک تا در آبت بینم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۷
من دل به کسی جز از تو آسان ندهم
چیزی که گران خریدم ارزان ندهم
صد جان بدهم در آرزوی دل خویش
وان دل که ترا خواست به صد جان ندهم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۲
ای عشق در آفاق بسی تاختیم
تا از دل و دلدار برانداختیم
آخر حق صحبتی که با تست مرا
بشناس و همان گیر که نشناختیم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۱
جانا لبم از شراب غم خشک مکن
چشمم ز سرشک هیچ دم خشک مکن
در عشق گران رکاب صبری داری
زنهار نمد زین ستم خشک مکن
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۴
در دام غم تو بسته‌ای هست چو من
وز جور تو دل‌شکسته‌ای هست چو من
برخاستگان عشق تو بسیارند
در عهد وفا نشسته‌ای هست چو من
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۲
ای راحت آن نفس که جان زد با تو
یک داو دلم در دو جهان زد با تو
هجر تو چنین است اگر وصل بود
یارب که چو عیشها توان زد با تو
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۷
آن صبر که حامی منست از غم تو
مویی نبرد ز عهد نامحکم تو
وین وصل که قبله‌ایست در عالم عشق
از گمشدگان یکیست در عالم تو
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۲
آن بت که به دست غم گرفتارم ازو
وز دست همی درگذرد کارم ازو
بیزار شدست از من و من زارم ازو
دل نی و هزار درد دل دارم ازو
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۹
بر من در محنت و بلا باز مخواه
درد من دل دادهٔ جان باز مخواه
جانی که به عاریت دو دم یافته‌ام
چندانک دمی بینمت آن باز مخواه
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۶
ای دل تو بسی که از غمش خون خوردی
چندین مخروش و باش تا چون کردی
آری شب عشق دیر بازست و سیاه
لیکن تو سپید کار زود آوردی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۸
در کفر گریزم ار تو ایمان گردی
با درد بسازم ار تو درمان گردی
چون از سر این حدیث برخاست دلم
دل برکنم از تو گر مثل جان گردی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۰
جانا بر نور شمع دود آوردی
یعنی که خط ارچه خوش نبود آوردی
گر آتش آه ماست دیرت بگرفت
ور خط به خون ماست زود آوردی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۶
دل سیر نگرددت ز بیدادگری
چشم آب نگیردت چو در من نگری
این طرفه که دوست‌تر ز جانت دارم
با آنکه ز صدهزار دشمن بتری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۱
ای دل به غم عشق بدین دشواری
آسان آسان پرده مگر برداری
ور هست وگر نیست به کامت باری
آن دم که به کام دل یاری یاری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۷
هر روز به نویی ای بت سلسله‌موی
جای دگری به دوستی در تک و پوی
ماهی تو و ماه را چنین باشد خوی
هر روز به منزلی دگر دارد روی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۲
با دل گفتم گرد بلا می‌پویی
بنشین که نه مرد عشق آن مه‌رویی
دل گفت ز خواب دیر بیدار شدی
خر جست و رسن برد کنون می‌گویی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵
شمع از سر خود گذشت و آزاد بسوخت
بر آتش غم خنده‌زنان شاد بسوخت
من بندهٔ شمعم، که ز بهر دل خلق
ببرید ز شیرین و چو فرهاد بسوخت
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
دلدار مرا در غم و اندوه بکاست
یک روز برم به مهر ننشست و نخاست
گفتنم: مگر این عیب ز دل سختی اوست؟
چون میبینم جمله ز بدبختی ماست