عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
با دل گفتم که آن بتم دوش نهفت
جان خواست ز من چون گل وصلش بشکفت
دل گفت مضایقت مکن زود بده
با او به محقری سخن نتوان گفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰
دلبر چو دلم به عشوه بربود برفت
غمهای مرا به غمزه بفزود برفت
بس دیر به دست آمد و بس زود برفت
آتش به من اندر زد و چون دود برفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
آن بت که دلم به زلف چون شست گرفت
عالم به خمار نرگس مست گرفت
بس دل که کنون به قهر در پای آورد
زین تیشه که آن نگار بردست گرفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
حسن تو مرا ز نیکوان شاهی داد
عشق تو مرا به خیره گمراهی داد
از راستی‌ام نخواهی آگاهی داد
تا چند مرا پردهٔ کژ خواهی داد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
باد سحری گذر به کویت دارد
زان بوی بنفشه‌زار مویت دارد
در پیرهن غنچه نمی‌گنجد گل
از شادی آنکه رنگ رویت دارد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
دل در غم تو گر به مثل جان نبرد
سر در نارد به صبر و فرمان نبرد
زان می‌ترسم که عمر کوتاه دلم
این درد دراز را به پایان نبرد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰
آن کو به من سوخته خرمن نگرد
رحم آرد اگر به چشم دشمن نگرد
آنرا که به عشق رغبتی هست کجاست
تا رنجه شود نخست و در من نگرد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
خاک قدم تو تاج خورشید ارزد
یک روزه غمت به عمر جاوید ارزد
شکر ایزد را که از تو نومید شدم
وین نومیدی هزار امید ارزد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
جانا غم تو به هر عطایی ارزد
وصلت به کشیدن بلایی ارزد
در تهمت تو اگر بریزندم خون
این تهمت تو به خون بهایی ارزد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
تشریف هوای تو به هر جان نرسد
ملک غم تو به هر سلیمان نرسد
درمان طلبان ز درد تو محرومند
کان درد به طالبان درمان نرسد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳
از عشق تو درجهان سمر خواهم شد
وز دست غمت زیر و زبر خواهم شد
وانگه زپس هزار شب بی‌خوابی
گریان گریان به خواب درخواهم شد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵
آخر دل من به وصل پیروز نشد
شایستهٔ صحبت دل‌افروز نشد
دردا که به عشوه روز عمرم زغمش
شب گشت و شب فراق او روز نشد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳
چون سایه دویدم از پسش روزی چند
ور صحبت او به سایهٔ او خرسند
امروز چو آفتاب معلومم شد
کو سایه برین کار نخواهد افکند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵
پست افکندم غم تو ای سرو بلند
شادم که مرا غمت بدین روز افکند
داد من و بیداد تو آخر تا کی
عذر من و آزار تو آخر تا چند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶
آن روز که جان نامهٔ عشق تو بخواند
دل دست زجان بشست و دامن بفشاند
وان صبر که خادمت بدان آسودی
آن نیز بقای عمر تو باد نماند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۸
ای دل ز هزار دیده خون می‌راند
عشقی که ترا سلسله می‌جنباند
خوش خوش به دعای شب میفکن کارت
بنشین که به روز محنتت بنشاند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲
زان پس که دل و دیده بر من سپرند
با عشق یکی شوند و آبم ببرند
صبرا به تو آیم غم کارم بخوری
ای صبر نگویی که ترا با چه خورند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸
خوش خوش چو مرا دم تودر دام افکند
در دست فراق و پای ایام افکند
ای دوست بدین روز که دشمنت مباد
من سوخته دل را طمع خام افکند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰
با دل گفتم که عشق چون روی نمود
در دامن صبر چنگ محکم کن زود
دل گفت مرا که برتو باید بخشود
گر معتمد صبر تو من خواهم بود
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۲
با آنکه غم از دلم برون می‌نشود
از تلخی صبر دل زبون می‌نشود
با این همه غصه سخت جانی دارد
این دیده که از سرشک خون می‌نشود