عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۲۴
ما و مجنون در ازل نوشیده‌ایم از یک شراب
در میان ما از آن دو اتحاد مشربست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۳۷
هر شب من و از گریه سر کوی تو شستن
بدبختی این دیده که آن پا نتوان شست
دریا ز پی بخت بد از دیده چه ریزم
چون بخت بد خویش به دریا نتوان شست
عشق از دل ماکم نتوان کرد که ذاتی است
چون مایهٔ آتش که ز خارا نتوان شست
از دردی خم شوی مصلای من مست
کز آب دگر کهنه مارا نتوان شست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۴۱
آنکه دلم شیفتهٔ روی اوست
شیفتهٔ تر می‌کندم این چه خوست؟
دوش بگفتم که دهانیت نیست
گفت که بسیاردرین گفتگوست
به که رخ از خلق بپوشد از انک
دیدهٔ بد آفت روی نکوست
هستی من رفت وخیالش نماند
این که تو بینی نه منم بلکه اوست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۴۴
تاراج گشت ملک دل از جور نیکوان
ای دل برو که برده و بران خراج نیست
مشنو حدیث بی‌خبران در بیان عشق
دانی که احسن القصص اندر فسانه نیست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۴۶
عطار گو ببند دکان را که من ز دوست
بویی شنیده‌ام که به مشک و عبیر نیست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۴۹
هزار سال ترا بینم و نگردم سیر
ولی دریغ که بنیاد عمر محکم نیست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۵۰
مشنو سخن عاشقی از هرزه زبانان
کاین کار دلست ای پسر و کار زبان نیست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۵۲
بیش رفتارت بیاید راه کبکم در نظر
گر رونده هست لیکن هم‌چو تو آینده نیست
چون بلایی نیست چشمت را به کشتن باز کن
هر که در عهدت به مرگ خویش میرد زنده نیست
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۵۷
سوزش سینهٔ من دید و کنارم نگرفت
دل دیوانه به زنجیر نگه نتوان داشت
نظری کردم و دزدیده مرا جان بخشید
کز رقیبان خنک دزدی من پنهان داشت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۶۱
سرآن قامت چون سرو روان خواهم گشت
خاک آن سلسلهٔ مشکفشان خواهم گشت
بنده عشقم و آنانکه درین غم مردند
تازیم گرد سر تربتشان خواهم گشت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۷۰
ساقی بیار می که چنان سوخت دل ز عشق
کز سوز این کباب همه خانه بو گرفت
ای پرده‌پوش قصه‌ی من بگذر از سرم
کاین سرگذشت من همه بازار و کو گرفت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۷۱
مشکلست آزاد بودن دل که با دلبر نشست
مردنست از تن جدایی دل که با جان خو گرفت
عقل بیرون شد زمن پرسیدمش کاین چیست ؟ گفت :
ما که هشیاریم ! با دیوانه نتوان خو گرفت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۷۴
ستمی کز تو کشد مرد ستم نتوان گفت
نام بیداد تو جز لطف و کرم نتوان گفت
چون منی باید تا باورش آید غم من
تو که دیوانه و مستی بتو غم نتوان گفت
غازیی از پی دین برهمنی را می‌کشت
گفت از بهر سری ترک صنم نتوان گفت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۷۷
پیش تو بگو کای بت سوزنده چو هندویم
برآینه ریز آنکه خاکستر هندویت
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۸۵
تغافل کردنت بی‌فتنه‌ای نیست
فریب صید باشد خواب صیاد
مرا گرد سران چشم بیمار
به گردان لیک قربان کن نه آزاد
چو یاد عاشقان در دل غم آرد
نمی‌دارم روا کز من کنی یاد
چو ذوق عشق‌بازی می‌شناسم
من از تو جور خواهم دیگران داد
دلا وقت جفا فریاد کم کن
که هنگام وفا خوش نیست فریاد
مکن خسرو حدیث عشق شیرین
اگر با خود نداری سنگ فرهاد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۸۷
ای که عمر از پی‌سودای تو دادیم بباد
یاد می‌دارد که از مات نمی آید یاد
عهدها بستی و می‌داشتم امید وفا
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
هر چه دارند ز آئین نکویی خوبان
همه داری و بدان چشم بدانت مرساد
ماجرای دل گم‌گشتهٔ بی نام ونشان
هر که را باز نمودیم نشانی به تو داد
کام خسرو بده ای خسرو خوبان که شده است
لعلی جان‌بخش تو شیرین و دل او فرهاد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۸۸
گفتم چگونه می کشی و زنده می‌کنی
از یک جواب کشت و جواب دگر نداد
ای دیده آب خویش نگهدار بعد ازین
کاتش بده رسید و به خرمن نایستاد
گویند منگرش مگر از فتنه جان بری
بسیار خواستم که دل من نایستاد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۹۱
گر نیندیشد رقیب او بلای عاشقان
هم بران جان بلا تشویش او خواهد فتاد
آنکه می‌گوید که دل ندهم بکس آخر گهی
پیش چشم شوخ کافر کیش او خواهد فتاد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۹۹
دل نیست که در روی غم دلدار نگنجد
سندان بود آن دل که در او یار نگنجد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۰۰
مرا گویی که دل بر یار دیگر به نهم لیکن
همین در دل تو می گنجی کسی دیگر نمی‌گنجد
ز هجرت موی شد خسرو ولی از شادی وصلت
بین آن موی را باری در کشور نمی‌گنجد