عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۴
پرسید کسی منزل آن مهر گسل
گفتم که: دل منست او را منزل
گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او
پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۵
درماند کسی که بست در خوبان دل
وز مهر بتان نگشت پیوند گسل
در صورت گل معنی جان دید و بماند
پای دل او تا به قیامت در گل
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۷
ای عهد تو عهد دوستان سر پل
از مهر تو کین خیزد و از قهر تو ذل
پر مشغله و میان تهی همچو دهل
ای یک شبه همچو شمع و یک روزه چو گل
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۳
گر با غم عشق سازگار آید دل
بر مرکب آرزو سوار آید دل
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق
ور عشق نباشد به چه کار آید دل
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۵
چندت گفتم که دیده بردوز ای دل
در راه بلا فتنه میندوز ای دل
اکنون که شدی عاشق و بدروز ای دل
تن درده و جان کن و جگر سوز ای دل
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۶
در عشق چه به ز بردباری ای دل
گویم به تو یک سخن ز یاری ای دل
هر چند رسد ز یار، خواری ای دل
زنهار! به روی او نیاری ای دل
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۷
با خود در وصل تو گشودن مشکل
دل را به فراق آزمودن مشکل
مشکل حالی و طرفه مشکل حالی
بودن مشکل با تو، نبودن مشکل
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۰
گر پاره کنی مرا ز سر تا به قدم
موجود شوم ز عشق تو من ز عدم
جانی دارم ز عشق تو کرده رقم
خواهیش به شادی کش و خواهیش به غم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۱
آن دم که حدیث عاشقی بشنودم
جان و دل و دیده را به غم فرسودم
می‌پنداشتم عاشق و معشوق دواند
چون هر دو یکیست من خود احول بودم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۶
در کوی تو من سوخته دامن بودم
وز آتش غم سوخته خرمن بودم
آری جانا دوش به بامت بودم
گفتی دزدست دزد نبد من بودم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۸
ز آمیزش جان و تن تویی مقصودم
وز مردن و زیستن تویی مقصودم
تو دیر بزی که من برفتم ز میان
گر من گویم، ز من تویی مقصودم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۲
از بیم رقیب طوف کویت نکنم
وز طعنهٔ خلق گفتگویت نکنم
لب بستم و از پای نشستم اما
این نتوانم که آرزویت نکنم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۴
با درد تو اندیشهٔ درمان نکنم
با زلف تو آرزوی ایمان نکنم
جانا تو اگر جان طلبی خوش باشد
اندیشهٔ جان برای جانان نکنم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۹
هر چند گهی زعشق بیگانه شوم
با عافیت کنشت و همخانه شوم
ناگاه پری‌رخی بمن بر گذرد
برگردم زان حدیث و دیوانه شوم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۱
چون دایره ما ز پوست پوشان توایم
در دایرهٔ حلقه بگوشان توایم
گر بنوازی زجان خروشان توایم
ور ننوازی هم از خموشان توایم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۴
مادر ره سودای تو منزل کردیم
سوزیست در آتشی که در دل کردیم
در شهر مرامیان چشم می‌خوانند
نیکو نامی ز عشق حاصل کردیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۷
جانا من و تو نمونهٔ پرگاریم
سر گر چه دو کرده‌ایم یک تن داریم
بر نقطه روانیم کنون چون پرگار
در آخر کار سر بهم باز آریم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۳
ببرید ز من نگار هم خانگیم
بدرید به تن لباس فرزانگیم
مجنون به نصیحت دلم آمده‌است
بنگر به کجا رسیده دیوانگیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۴
من لایق عشق و درد عشق تو نیم
زنهار که هم نبرد عشق تو نیم
چون آتش عشق تو بر آرد شعله
من دانم و من که مرد عشق تو نیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۵
ما قبلهٔ طاعت آن دو رو می‌دانیم
ایمان سر زلف مشکبو می‌دانیم
با این همه دلدار به ما نیکو نیست
ما طالع خویش را نکو می‌دانیم