عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
تا ظن نبری که عشق در نقصان است
یا بی تو دل مرا سر و سامان است
از بیم زبان دشمنان خاموشم
ورنه غم از آنچه بود صد چندان است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
عشق تو که مرهم دل ریش من است
بیگانه نمی شود مگر خویش من است
از من دل و صبر بازگشتند و هنوز
منزل منزل غم تو در پیش من است
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
تا بر دل بردبار بار غم تست
جان از سر اختیار یار غم تست
گفتی که تو رفتی و غمم بیکار است
نی نی که هنوز کار کار غم تست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۱
گر صدر دل است شاهراه غم تست
ور سینه خسته تکیه گاه غم تست
ور بیدق اشک است بر این عرصه چهر
هم پیشرو مرکب شاه غم تست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
ای دل نه چنانکه رسم شیدائی تست
کاریست که محتاج شکیبائی تست
اندوه گران گشت تو از راه مرو
زنهار نه هنگام سبکپائی تست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۷
زان غم که به رویم آمد از کرده دوست
دشمن ز نشاط می نگنجد در پوست
تا دشمن و دوست لاجرم می گویند
این زشتی ها ز آنچنان روی نکوست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۱
ای دل سر همتم که چون چرخ فروست
ناید به جهان فرود با هر چه در اوست
خونم بر دشمن ار بریزد به از آنک
آب رخ من ریخته گردد بر دوست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
چشمم به جنازه تو چون درنگریست
خون ریخت که بی رخ تو چون خواهم زیست
زنهار ز چشم شوخ آن کز چو توئی
جان بستد و در جوانی تو نگریست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۹
در خواب غرور خلق بیداری نیست
وز مستی جهل دهر هشیاری نیست
احوال غم فراق آن عهد شکن
در حال چو با قلم بگفتم بگریست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۵
با دل غم آن صنم بگفتم بگریست
با دیده چو شرح غم بگفتم بگریست
احوال غم فراق آن عهدشکن
در حال چو با قلم بگفتم بگریست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۶
چشم شب دوش اشک به دامن بگریست
بر من ز جفای دوست دشمن بگریست
گردون که هزار دشمنی با من داشت
خوش خوش به هزار دیده بر من بگریست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۷
کس نیست که از غمت به زاری نگریست
وز بهر تو سرو جویباری نگریست
چندانکه گریست چشم من بر قد تو
برسرو چمن ابر بهاری نگریست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۰
چون دید که تن را به غمش تاب ورکی ست
شد دور که در دعوی عشق تو شکی ست
واکنو که چو مو گشته ام از عشق میانش
آمد که میان من و تو هر دو یکی ست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۹
ای دل غمم از غم کسی کمتر نیست
سربار عقیله توام در خور نیست
از من بگسل تو دانی و محنت عشق
ای بر سر کاری که مرا در سر نیست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
گرچه چو تو حق شناس در عالم نیست
مجروح توام وز تو مرا مرهم نیست
دنیا ز تو خواهم و نبخشی با آنک
پیش نظرت ز هیچ دنیا کم نیست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
غم کشت مرا و غمگسار آگه نیست
دل خون شد و دلدار ز کار آگه نیست
این با که توان گفت که عمرم بگذشت
در حسرت روی یار و یار آگه نیست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
دلبر ز دل ممتحنم آگه نیست
زین حال بدینسان که منم آگه نیست
در حسرت روی یار و یار آگه نیست
بنگر که چگونه از غمم آگه نیست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
سر نیست که در قبضه فرمان تو نیست
دل نیست که در طاعت و پیمان تو نیست
از پرورش جود به عهد تو نماند
یک نفس که پروده احسان تو نیست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۹
دل نیست که از غمت در او دردی نیست
کس نیست که از تو بر دلش گردی نیست
من مرد ره عشق توام لیک این بار
آن صبر که پایمردیم کردی نیست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۳
زان نقش که بر دلم خیال تو نگاشت
هجران تو سنگدل خیالی نگذاشت
من کز تو جفا و ناامیدی دیدم
یارب ز که امید وفا خواهم داشت