عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
زان می خوردم که روح پیمانهٔ اوست
زان مست شدم که عقل دیوانهٔ اوست
دودی به من آمد آتشی با من زد
زان شمع که آفتاب پروانهٔ اوست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
بر ما در وصل بسته میدارد دوست
دل را به فراق خسته میدارد دوست
من‌بعد من و شکستگی بر در دوست
چون دوست دل شکسته میدارد دوست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲
دیروز که چشم تو به من در نگریست
خلقی به هزار دیده بر من بگریست
هر روز هزار بار در عشق توام
می باید مرد و باز می باید زیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴
گر مرده بوم بر آمده سالی بیست
چه پنداری که گورم از عشق تهیست
گر دست بخاک بر نهی کین جا کیست
آواز آید که حال معشوقم چیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵
می‌گفتم یار و می‌ندانستم کیست
می‌گفتم عشق و می‌ندانستم چیست
گر یار اینست چون توان بی او بود
ور عشق اینست چون توان بی او زیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
ای دل همه خون شوی شکیبایی چیست
وی جان بدرآ اینهمه رعنایی چیست
ای دیده چه مردمیست شرمت بادا
نادیده به حال دوست بینایی چیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
اندر همه دشت خاوران گر خاریست
آغشته به خون عاشق افگاریست
هر جا که پریرخی و گل‌رخساریست
ما را همه در خورست مشکل کاریست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
ما عاشق و عهد جان ما مشتاقیست
ماییم به درد عشق تا جان باقیست
غم نقل و ندیم درد و مطرب ناله
می خون جگر مردم چشمم ساقیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵
در کشور عشق جای آسایش نیست
آنجا همه کاهشست افزایش نیست
بی درد و الم توقع درمان نیست
بی جرم و گنه امید بخشایش نیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹
آنرا که قضا ز خیل عشاق نوشت
آزاد ز مسجدست و فارغ ز کنشت
دیوانهٔ عشق را چه هجران چه وصال
از خویش گذشته را چه دوزخ چه بهشت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷
آن دل که تو دیده‌ای زغم خون شد و رفت
وز دیدهٔ خون گرفته بیرون شد و رفت
روزی به هوای عشق سیری میکرد
لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۹
دل عادت و خوی جنگجوی تو گرفت
جان گوهر همت سر کوی تو گرفت
گفتم به خط تو جانب ما را گیر
آن هم طرف روی نکوی تو گرفت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰
آنی که ز جانم آرزوی تو نرفت
از دل هوس روی نکوی تو نرفت
از کوی تو هر که رفت دل را بگذاشت
کس با دل خویشتن ز کوی تو نرفت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۱
ای با رخت انوار مه و خور همه هیچ
با لعل تو سلسبیل و کوثر همه هیچ
بودم همه بین، چو تیزبین شد چشمم
دیدم که همه تویی و دیگر همه هیچ
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶
در سلسلهٔ عشق تو جان خواهم داد
در عشق تو ترک خانمان خواهم داد
روزی که ترا ببینم ای عمر عزیز
آن روز یقین بدان که جان خواهم داد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹
با کوی تو هر کرا سر و کار افتد
از مسجد و دیر و کعبه بیزار افتد
گر زلف تو در کعبه فشاند دامن
اسلام به دست و پای زنار افتد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰
گر عشق دل مرا خریدار افتد
کاری بکنم که پرده از کار افتد
سجادهٔ پرهیز چنان افشانم
کز هر تاری هزار زنار افتد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۲
آن را که حدیث عشق در دل گردد
باید که ز تیغ عشق، بسمل گردد
در خاک تپان تپان رخ آغشته به خون
برخیزد و گرد سر قاتل گردد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴
دل از نظر تو جاودانی گردد
غم با الم تو شادمانی گردد
گر باد به دوزخ برد از کوی تو خاک
آتش همه آب زندگانی گردد