عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
درد تو شده خانه فروش دل ما
رمزی که مقدسان ازو محرومند
عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸
تا پای تو رنجه گشت و با درد بساخت
مسکین دل رنجور من از درد گداخت
گویا که ز روزگار دردی دارد
این درد که در پای تو خود را انداخت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانهٔ عشق تو سر از پا نشناخت
هر کس بتو ره یافت ز خود گم گردید
آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰
آنروز که آتش محبت افروخت
عاشق روش سوز ز معشوق آموخت
از جانب دوست سرزد این سوز و گداز
تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت
عقلم شد و هوش رفت و دانش بگریخت
زین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت
جز دیده که هر چه داشت بر پایم ریخت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴
عشق آمد و خاک محنتم بر سر ریخت
زان برق بلا به خرمنم اخگر ریخت
خون در دل و ریشهٔ تنم سوخت چنان
کز دیده بجای اشک خاکستر ریخت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶
آزادی و عشق چون همی نامد راست
بنده شدم و نهادم از یکسو خواست
زین پس چونان که داردم دوست رواست
گفتار و خصومت از میانه برخاست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
ما کشتهٔ عشقیم و جهان مسلخ ماست
ما بیخور و خوابیم و جهان مطبخ ماست
ما را نبود هوای فردوس از آنک
صدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
آن آتش سوزنده که عشقش لقبست
در پیکر کفر و دین چو سوزنده تبست
ایمان دگر و کیش محبت دگرست
پیغمبر عشق نه عجم نه عربست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۴
ای دل غم عشق از برای من و توست
سر بر خط او نه که سزای من و توست
تو چاشنی درد ندانی ورنه
یک دم غم دوست خونبهای من و توست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵
ناکامیم ای دوست ز خودکامی توست
وین سوختگیهای من از خامی توست
مگذار که در عشق تو رسوا گردم
رسوایی من باعث بدنامی توست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸
عشقم که بهر رگم غمی پیوندست
دردم که دلم بدرد حاجتمندست
صبرم که بکام پنجهٔ شیرم هست
شکرم که مدام خواهشم خرسندست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
ای برهمن آن عذار چون لاله پرست
رخسار نگار چارده ساله پرست
گر چشم خدای بین نداری باری
خورشید پرست شو نه گوساله پرست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲
دل رفت بر کسیکه سیماش خوشست
غم خوش نبود ولیک غمهاش خوشست
جان میطلبد نمیدهم روزی چند
در جان سخنی نیست، تقاضاش خوشست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
دل بر سر عهد استوار خویشست
جان در غم تو بر سر کار خویشست
از دل هوس هر دو جهانم برخاست
الا غم تو که بر قرار خویشست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست
تا بو که توان راه به جانان دانست
ره می‌نبریم وهم طمع می‌نبریم
نتوان دانست بو که نتوان دانست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
عشق تو بلای دل درویش منست
بیگانه نمی‌شود مگر خویش منست
خواهم سفری کنم ز غم بگریزم
منزل منزل غم تو در پیش منست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
دردی که ز من جان بستاند اینست
عشقی که کسش چاره نداند اینست
چشمی که همیشه خون فشاند اینست
آنشب که به روزم نرساند اینست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
غازی به ره شهادت اندر تک و پوست
غافل که شهید عشق فاضلتر ازوست
فردای قیامت این بدان کی ماند
کان کشتهٔ دشمنست و این کشتهٔ دوست