عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۵۴
بت تراشان غمت گشتند چون فارغ ز کار
سینه ام بتخانه گردید و دلم ناقوس شد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۵۸
نهم لب بر لبت چون در سر مستی،مکن عیبم
به راه بیخودی، بی توشه بوس تو نتوان شد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۵۹
دل برون آرم ازان سینه که غم نشناسد
دست بردارم ازان تن که الم نشناسد
سالک پاکرو آن است که چون ریگ روان
دشت پیما شود و نقش قدم نشناسد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۶۱
فکر آن زلف مکن تا خم و تابت نبرد
بگذر از یاد لبش تا می نابت نبرد
فوت فرصت به جهان نوحه گری می خواهد
آنقدر اشک روان ساز که آبت نبرد
می برد خواب، کسی را که ز خود غافل گشت
شب چو شد، واقف خود باش که خوابت نبرد
همچو طغرا سخن خضر درین ره مشنو
که جگر تشنه به دریای سرابت نبرد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۰
جانا ز بی حجابی آیینه باک نیست
آیینه را نگاه تو محجوب می کند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۲
من خمارآلود و ساقی گرم استغنای حسن
می رسد جان بر لبم تا می به ساغر می کند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۵
شادی بی غم مجوی، زان که طرب ساز دهر
خنده به ساغر چو داد، گریه به مینا دهد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۸۱
زان گل نشان نداد، صبا را چه می شود
سرگشته ایم، راهنما را چه می شود
ما در گشودن مژه خویش عاجزیم
خود واکنی تو بند قبا را چه می شود
دیوانه ایم و نوبر سنگی نمی کنیم
طفلان این دیار، شما را چه می شود!
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۸۵
ساز و برگ زندگی، غیر از شراب ناب نیست
عمر چون کم شد، قدح بسیار می باید کشید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۸۷
کارم ز نارسیدن کشتی به جان رسید
تا ناخدا رسد، به خدا می توان رسید
دلسرد این چمن نشود از چه تیره بخت؟
تا داغ لاله گرم کند جا، خزان رسید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۸۹
دیگران از فیض، مردم را به خود سازند رام
همچو باران هر که فیضی بیند از ما می رمد
گر به یاد بخت ما، ساقی کند ساز طرب
نقل می رنجد ز می، ساغر ز مینا می رمد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹۲
مرا قسمت به راهی گشت رهبر
که صد دریای خون در هر قدم بود
درین خمخانه دیدم ظرفها را
شراب عافیت بسیار کم بود
غم از بی غمگساریها ست در عشق
اگر می بود غمخواری، چه غم بود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹۵
گر ز دنیا بکشی پای، چنان دور بکش
که اگر سعی کنی، دست به دنیا نرسد
من کجا، دسترس قیمت وصل تو کجا
ترسم از مفلسی ام کار به سودا نرسد
خنده گر بر در و دیوار جهان ریخته است
غیر دندان تاسف به لب ما نرسد
گر به طغرا نظری می کنی، امروز بکن
بلکه از درد فراق تو به فردا نرسد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹۸
ای مسیح وقت، تدبیری که آن خورشید را
از برای کشتن ما تیغ مژگان شد بلند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹۹
ثبات خانه تن را حباب می داند
بنای جلوه گری را سراب می داند
قدح که هیچ نمی داند از مراتب بزم
شراب را ز غم او کباب می داند
به نیم جو نخرد ذوق آرمیدن را
دلی که چاشنی اضطراب می داند
تو سیل اشک روان کن، که خود ره جو را
اگر چپ است وگر راست، آب می داند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۰۱
گر خورد در فوت ما آن گل تاسف، دور نیست
می گزد در ماتم پروانه شمع انگشت خود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۰۳
سرجوش داغ لاله به جوشم نمی رسد
فریاد بلبلان به خروشم نمی رسد
در کوچه باغ شوق ز بس تند می دوم
آواز پای خویش به گوشم نمی رسد
تا بر کدوی می نخورد سنگ حادثات
گرد زیان به دامن هوشم نمی رسد
گوش دلم به هاتف مینای باده است
الهام زاهدان به سروشم نمی رسد
یکسان به خاک میکده گردیدم و هنوز
دست سبوی باده به دوشم نمی رسد
طغرا، ز گوشمال غم آگه نمی شوم
تا پیچشی به حلقه گوشم نمی رسد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۰۴
مشو ملول که ساغر ز دست خواهد شد
نصیب و قسمت ما آنچه هست خواهد شد
به قصد صنع خدا چون به خود نظاره کند
خداپرست نشد، خودپرست خواهد شد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۰۸
عاشقان چون نیت کوچ سحرگاهی کنند
خیمه های آه را در نصف شب راهی کنند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۰۹
فرهاد تیشه بر سر غم پیشه می زند
عاشق چنین به جانب خود تیشه می زند
ساغر به ذوق آنکه شود همچو پیر جام
دست طلب به دامن هر شیشه می زند