عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۲۵ - گلخن تاب
شوخ گلخن تاب امشب بود در سوز و گداز
در تنورش رفته آتش کاو خود کردم دراز
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۰ - ملتقچی
چون فتیله شوخ ملتقچی ز حرفم سرنتافت
تا نیامد خانه من بوی دارو را نیافت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۱ - پوست جلاب
پوست جلاب امرد من دوش با من گشت دوست
خانه من آمد و او را جدا کردم ز پوست
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۵ - دوکتراش
نگار دوکتراش من گذشت از چرخ غوغایش
چو دوک پیوسته در چرخند مرد و زن ز سودایش
اگر پرسد کسی از وی به ناگه قیمت دوک را
کمانچه افگند در گردن و گرد ته پایش
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۶ - دوکتراش
با نگار دوکتراش خویش سودا ساختم
رفتم و دوک برزه را در چرمکش جا ساختم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۴۰ - سوداگر
دید حیران شوخ سوداگر من درویش را
خانه من آمد و واکرد رخت خویش را
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۴۳ - خارکش
با نگار خارکش گفتم تو را اغیار نیست
گفت راه خانه سر کن هیچ گل بی خار نیست
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۴۴ - گدا
صبحدم امرد گدایی با رخ همچون قمر
بر درآمد گفت خیری هست گفتم بیشتر
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۴۸ - قصه خوان
قصه خوان امرد مرا با خویش آخر یار کرد
همره من خانه آمد نذر خضرم کار کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۴ - نی نواز
نی نواز امرد که نالانم ز دستش چون جرس
در میان عاشقان باشد به نی پر همنفس
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۵ - نی نواز
نی نواز امرد مرا دیروز با خود یار کرد
در نیستان بردم او را ناله های زار کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۶ - نی نواز
نی نواز امرد که باشد آه و افغان مشربش
می شود در ناله نی را نارسانده بر لبش
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۶۳ - دیگ ریز
دی نگار دیگ ریزم باده نوشیدن گرفت
عاشقان را خانه خود برده جوشیدن گرفت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۶۹ - آسیابان
با نگار آسیابان گفتم ای عمر ابد
گفت اگر امشب بیایی با تو نوبت می رسد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۷۰ - مسحی دوز
شوخ مسحی ز خود را دوش گفتم مدعا
در جوابم دوخت چشم خویش را بر پشت پا
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۷۳ - قلندر
دی قلندر امردی گفت آشنای من تویی
پهلوی او رفته گفتم متکای من تویی
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۷۵ - گوگردی
دوش گوگردی پسر گوگرد خود از سر گرفت
اندک از سوز دل گفتم جوابش در گرفت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۷۶ - دهقان
دوش رفتم خرمن آن شوخ دهقان روفتم
جمع کردم خاطر خود را و آنگه کوفتم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۸۱ - گندم کار
گفتمش با ماه گندم کار با من دار گوش
بوده در عهد خود گندم نمای جوفروش
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۹۳ - ملاامام
با مه ملا امامم دوش کردم اقتدا
در قفایش سجده با شکر آوردم بجا