عبارات مورد جستجو در ۶۷۰۷ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
در دیده عقل عاشقی سوختن است
جان باختی و حکمت اندوختی است
جاهل ز چراغ سوختن می نگرد
غافل که در این سوختن افروختی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
هر سوخته پخته کی بود در ره دوست
بس سوخته یی که خامی طبع در اوست
ای زاهد خشک عشوه مفروش که تو
ناپخته درون چو ناری و سوخته پوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
در مذهب عاشقان که رمزی دگرست
مشنو که چو من نامه سیاهی دگرست
طاعت به ریا کنم نه از بهر خدا
فریاد که طاعتم گناهی دگرست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۸
برخیز که وصل ساقی از کف برود
وین دولت اتفاقی از کف برود
هوش و دل رفته کی بدست آید باز
هشدار که نقد باقی از کف برود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۷
گاهیم بعشق و مستی آموخته اند
گاهی نظر از مراد دل دوخته اند
تا کی مس من بکیمیایی نرسد
باری بهزار کوره ام سوخته اند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۶
هرگز دلم از عشق پشیمان نشود
با آنکه دمی ز عشق شادان نشود
تا نقش بتان به تخته هستی هست
این کافر دل سیه مسلمان نشود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۷
آدم که بعشق محرم یار بود
در احسن تقویم سزاوار بود
هر گه که بشهوت آید از عشق فرو
در اسفل سافلین گرفتار بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۹
هر چند به حکمت شده یی فرد و وحید
بویی ز تو از راه شریعت نوزید
با اینهمه فضل اگر زدینت پرسند
شاید که تو خود پاک ندانی ز پلید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۶
از بسکه زناکسان پریشان شده ام
از صحبت نیک و بد گریزان شده ام
من بعد هوای صحبت کس نکنم
کز آنچه گذشت هم پشیمان شده ام
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۰
ایشاه شهید بیتو ما چون باشیم
کز بودن خود همیشه محزون باشیم
چون بخت نریخت خون ما در قدمت
باری کم از آن که غرقه خون باشیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۳
چو گریه خون گشاد خواهم دادن
جان همه را بیاد خواهم دادن
آن دم که چو گرد باد آیم بسماع
خاک تن خود بباد خواهم دادن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۸
در عشق زبونی از زبردستی به
درویشی و نیستی ز صد هستی به
ما أهل غمیم و خنده و گریه ما
از خنده عیش و گریه مستی به
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۷
اهلی تو گهی قبول جانان گردی
کاشفته صفت گرد بیابان گردی
بگریز چو گرد باد از صحبت خلق
زان پیش که از جمع پریشان گردی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۲
خوش گفت به باغ بلبل نغمه سرای
حرفی ز جفای عالم عشوه نمای
فریاد که یاد فتنه از باغ جهان
گلها همه بر دو خار و خس ماند بجای
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۲۱ - پیر
برداشت ساقی ما شرم از میان و منهم
گل پیرهن قبا را بگشود و پیرهن هم
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۱ - قطب الدین
قطره با سیل دو بینی بمحل صمدیت
گر دو بینی دو نبینی بمقام احدیثت
اهلی شیرازی : شمع و پروانه
بخش ۲۷ - مناجات کردن پروانه
خوشا آن بنده با عهد و پیوند
که دارد بازگشتی با خداوند
بکام خویش اگر چندی رود راه
چو باز آید نیاز آرد بدرگاه
بنالد گاهی از سوز و گدازیچ
بمالد بر زمین روی نیازی
بجوشد بحر الطاف خدایی
ز گرداب غمش بخشد رهایی
در آن شب کز نهیب دیو ظلمت
جهان بستی چو طفلان لب ز وحشت
همه داوری بیهوشی چشیده
سر اندر جیب خاموشی کشیده
ز غم پروانه با قاضی حاجات
به طور دل چو موسی در مناجات
که یارب از کمال عزت تو
به عزت بخشی بی منت تو
بدان مهری که ختم انبیا راست
بدان سری که شاه اولیا راست
بحق هایهای اشکریزان
ببانگ هوی هوی صبح خیزان
باشک طفلی از درد نهانی
بآه پیری از داغ جوانی
به مسکینی و عجز عذر خواهان
بعذر آوردن صاحب گناهان
به سختی بردن ایام دوری
به تلخی بردن شام صبوری
به اشک و زاری شام غریبان
به رشک عاشق از کام رقیبان
به صحرا گشتن وامانده راهان
به تنها ماندن افتاده جاهان
به صحرا ماندن گمگشته از راه
به تنها ماندن افتاده در چاه
به تسلیم مریدان در ارادت
به تکبیر شهیدان در شهادت
به بیخوابی شام دلفگاران
به بیتابی روز روزه داران
به سوز گریه امیدواران
به آه سوزناک سوگواران
به داغ من که از شمعم جگر سوخت
به سوز شمع کز من بیشتر سوخت
کزین وادی مرا آزادیی بخش
ز نور شمع خویشم هادیی بخش
اهلی شیرازی : سحر حلال
بخش ۴ - در مناجات گوید
یا رب از احسان نظر از ما متاب
دوزخ عصیان دگر از ما متاب
چون دهد احسان تو رحمت نشان
آتش قهر از نم رحمت نشان
لطف تو بخشنده و جان مستحق
شد دل و جان همه زان مست حق
ما همه بیچاره و سرگشته ایم
دانه جرم از همه سرکشته ایم
لطف کن از رحمت امید بخش
تا رسد از نعمت جاوید بخش
گر کنی آمرزش مفسد رواست
بر در تو رایج و کاسد رواست
گرفتد آن سایه و پرتو بفرق
نیست در آلایش و در توبه فرق
هر که تو در زحمت و بیم آریش
زهر به از شربت بیماریش
باد اگر آید سوی گل بی زیان
یافته از بوی تو گل بیزی آن
وای از آندم که چو خوارزم
خشم تو روبد گل و خار از میان
ما همه در آفت و زحمت بری
ذات تو از آفت و زحمت بری
لطف تو انداخته هر گوشه خوان
بر سر خوان بنده بی توشه خوان
خلق بر آن خوان همه دم خوانده اند
سوره المایده هم خوانده اند
چو کشد آن بخشش شاهانه خوان
یاد کن از اهلی افسانه خوان
بر دل درمانده بیکار ساز
رحم کن از لطف خود ای کارساز
رحمت خود بر سر افتاده پاش
در ره احمد مبر از جاده پاش
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
دیباچه
بعد از حمد و ثنای جهان آفرین و درود بر روان سید المرسلین و آله الطیبین و عترته الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین پوشیده نماند که رندان دیر فنا که صوفیان صومعه قد سند و صبوحی زدگان مجلس انس، و به یمن صفای محبت ایشان وبرکت نکهت انفاس این جگر ریشان غنچه دلهای خسته و عقده کارها بسته همیشه گشاه مییابد چنانکه عندلیب چمن معرفت خواجه شمس الدین محمد الحافظ الشیرازی در صفت دل این مستان صبح خیز و دست دعای این بیداران اشک ریز میفرماید:
بصفای دل رندان صبوحی زدگان
بس در بسته بمفتاح دعا بگشایند
و اینطایفه را در تعیین عبارت و تعیین اشارت زبان رمزیست که آن رمز همزبان ایشان داند تا جمال پرده نشینان معانی به حجب اصطلاحات پنهانی از دیده نامحرمان پوشیده ماند و از آنجمله آنست که هرگاه ذکر پیر خرابات و پیر مغان میکنند مراد سالکان راه شریعت و حقیقت و طریقت است و ذکر باده چون میکنند مقصودشان زلال علم و معرفت است تا بوسیله این رهنمای گمشدگان بادیه ضلالت و تشنه لبان بیابان جهالت بزلال مشرب شریعت و طریقت بکعبه حقیقت رسند.
اللهم ارزقنا من لمعات انوارهم و لاتحرمنا من برکات اسرارهم.
و بالجلمه این درد کش میخانه عشقبازی اهلی شیرازی غفر الله ذنوبه و ستر عیوبه او را رباعی چند در مستی محبت باصطلاح این جماعت رو نموده بود درین اوراق پریشان جمع کرد و نامش ساقینامه نهاد امید که بنظر صاحبدلان ملحوظ گردد و از دیده عیبجویان محفوظ ماند فالله خیر حافظا و هو ارحم الرحمین.
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۱
ساقی دل ما سوخته از مشتاقیست
بازآ که طبیب درد مستان ساقیست
جان دادن امیدست مرا در قدمت
تا جان بودم امیدواری باقیست