عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
آنکس که درون سینه را دل پنداشت
گامی دو سه رفت و جمله حاصل پنداشت
تسبیح و سجاده توبه و زهد و ورع
این جمله رهست خواجه منزل پنداشت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶
آنکس که سرت برید غمخوار تو اوست
وان کو کلهت نهاد طرار تو اوست
وانکس که ترا بار دهد بار تو اوست
وانکس که ترا بی‌تو کند یار تو اوست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱
از بی‌یاری ظریفتر یاری نیست
وز بی‌کاری لطیفتر کاری نیست
هرکس که ز عیاری و حیله ببرید
والله که چو او زیرک و عیاری نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵
از دیدن اغیار چو ما را مدد است
پس فرد نه‌ایم و کار ما در عدد است
از نیک و بد آگهیم و این نیک و بد است
هردل که نه بی‌خود است زیر لگد است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴
انصاف بده که عشق نیکوکار است
زانست خلل که طبع بدکردار است
تو شهوت خویش را لقب عشق نهی
از شعوت تا عشق ره بسیار است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵
او پاک شده است و خام ار در حرم است
در کیسه بدان رود که نقد درم است
قلاب نشاید که شود با او یار
از ضد بجهد یکی اگر محترم است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸
ای آنکه درینجهان چو تو پاکی نیست
زیبا و لطیف و چست و چالاکی نیست
زین طعنه در اینراه بسی خواهد بود
با ما تو چگونه‌ای دگر باکی نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱
ای دوست مکن که روزها را فرداست
نیکی و بدی چو روز روشن پیداست
در مذهب عاشقی خیانت نه رواست
من راست روم تو کژ روی ناید راست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷
ای طالب اگر ترا سر این راهست
واندر سر تو هوای این درگاهست
مفتاح فتوح اهل حق دانی چیست
خوش گفتن لا اله الا الله است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۶
این جو که تراست هر کسی جویان نیست
هر چرخ ز آب جوی تو گردان نیست
هرکس نکشد کمان کمان ارزان نیست
رستم باید که کار نامردان نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۴
با دشمن تو چو یار بسیار نشست
با یار نشایدت دگربار نشست
پرهیز از آن گلی که با خار نشست
بگریز از آن مگس که بر مار نشست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۳
با عشق نشین که گوهر کان تو است
آنکس را جو که تا ابد آن تو است
آنرا بمخوان جان که غم جان تو است
بر خویش حرام کن اگر نان تو است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۶
با هرکه نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرمید زحمت آب و گلت
زنهار تو پرهیز کن از صحبت او
ورنی نکند جان کریمان بحلت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۱
برخیز و طواف کن بر آن قطب نجات
مانندهٔ حاجیان به کعبه و به عرفات
چه چسبیدی تو بر زمین چون گل تر
آخر حرکات شد کلید برکات
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۳
بی‌دیده اگر راه روی عین خطاست
بر دیده اگر تکیه زدی تیر بلاست
در صومعه و مدرسه از راه مجاز
آنرا که نه جا است تو چه دانی که کجاست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۴
تهدید عدو چه بشنود عاشق راست
میراند خر تیز بدان سو که خداست
نتوان به گمان دشمن از دوست برید
نتوان به خیالی ز حقیقت برخاست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۶
در صورت تست آنچه معنا همه اوست
در معنی تست آنچه دعوا همه اوست
در کون و فساد چون عجب بنهادند
نوری که صلاح دین و دنیا همه اوست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۴
در مرگ حیات اهل داد و دین است
وز مرگ روان پاک را تمکین است
آن مرگ لقاست نی جفا و کین است
نامرده همی میرد و مرگش این است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۴
دلدار ظریف است و گناهنش اینست
زیبا و لطیف است و گناهش اینست
آخر بچه عیب می‌گریزند از او
از عیب عفیف است و گناهش اینست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۲
گر بر سر شهوت و هوا خواهی رفت
از من خبرت که بینوا خواهی رفت
ور درگذری از این ببینی به عیان
کز بهر چه آمدی کجا خواهی رفت